سرنوشت ما در راه پاسداری از وطن است و چه سرانجامی بهتر از شهادت
جانباز معزز «سرهنگ سیفعلی نصیری» از ناحیه انتظامی استان آذربایجان غربی متولد ششم تیرماه 1331 در شهر ارومیه است. پدرش کشاورز و شخصی متدین بود. موفق به اخذ لیسانس انتظامی شده است و بعد از اخذ دیپلم در ژاندارمری سابق استخدام شد. در سال 1354 ازدواج و یک فرزند پسر و یک فرزند دختر دارد. در ادامه گفتگوی نوید شاهد آذربایجان غربی و روایت ایشان از دوران خدمت و جانبازی را میخوانید:
دوران خدمت در انقلاب شکوهمند اسلامی
در جریان تظاهرات در دوران پیروزی انقلاب اسلامی، اوایل ما اطلاعات زیادی راجع به مسائل در حال وقوع نداشتیم اما چون نظامی بودیم این مسائل را از نزدیک و در خیابان ها میدیدیم. برادر بزرگ من، آدم معتقدی بود و همیشه ما را دعوت به راه راست و درستی میکرد، من هم نصیحتشان را گوش دادم و همیشه به سخنرانیهای امام گوش و پیرو راه ایشان بودم. زمانی که انقلاب پیروز شد من در بندرعباس در شهر بندر لنگه مشغول خدمت بودم. به واسطه شغل نظامی برای حضور در صحنه انقلاب معذوریت داشتیم اما من که برادرم روحانی بود در جریان اتفاقات انقلاب به خصوص شهرمان بودم.
شروع جنگ تحمیلی و دوران دفاع مقدس
در زمان شروع دفاع مقدس بندر لنگه بودم نزدیک به محل جنگ تحمیلی و چون ژاندارمری سازمان یافته نبود، از یگانهای مختلف نیرو جمع میکردند و به جبهه میفرستادند. من به صورت داوطلبانه به مناطق عملیاتی آذربایجان غربی انتقال پیدا کردم. در گردان مرزی ارومیه بودم که شامل مهاباد، خوی و ارومیه بود. در گردانها و نیروهای متفاوتی تا مجروحیتم خدمت کردم که شامل گردان ارومیه، گردان محمد رسوالله و ناحیه ژاندارمری بخشی از محلهای خدمتم بود. پایگاه های نیروها هر روز در منطقه با نیروهای معاند درگیر بودند، عمده درگیریها با احزاب معاند یعنی دموکرات و کومله بود، هر بار میرفتیم برمیگشتیم تعداد قابل توجهی از رزمندگان در راه دفاع از وطن به شهادت میرسیدند، لباس نظامی پوشیده بودیم و خانواده هایمان می دانستند سرنوشت ما در راه پاسداری از وطن است و چه سرانجامی بهتر از شهادت هست. من و همه رزمندگان علاقه خاصی به وطن داشتیم و نمیخواستیم یک وجب خاک به دشمن بدهیم. در عملیاتها تنها هدف پیروزی بود، پاکسازی مناطق با همراهی سپاه و سایر نیروها انجام میگرفت و منطقه را حفاظت میکرد. منطقه خیلی آلوده بود، در منطقه چره در یک عملیات ۱۸ شهید دادیم، آن ها زیر برف ماندند و بعد از آب شدن برف پیدایشان کردیم. هیچکس امیدی نداشت هنگامی که به ماموریت میرود سالم برمیگردد زمینی هوایی دریایی از هر طرف در خطر بودیم.
جانبازی
من سیام مهرماه سال 1365 مجروح شدم. من در آن زمان در گردان عملیاتی ارومیه در ستونهای چره نقش داشتم. در ستاد ناحیه در مرخصی عملیاتی بودم که فرمانده ناحیه احضارم کرد. به من اطلاع دادند در منطقه مارمیشو دشمن میخواهد به پایگاهها حمله کند. در نتیجه همراه یک هیئت از جمله تیمسار غروقی فرمانده ناحیه حرکت کردیم، ساعت ۴ بعد از ظهر ۳۰ مهرماه سال 1365 با اینکه مسیر پاکسازی شده بود، خودرو ما که پاترول بود روی مین رفت و من که جلو نشسته بودم از ناحیه پا و گردن به شدت مجروح شدم. در منطقه درگیری شدیدی وجود داشت، با اینکه من خودم در حالت فراموشی بودم صدای گلوله و تیر رو میشنیدم. من را سریعا به بیمارستان مطهری ارومیه و سپس به تبریز انتقال دادند. یک درصد احتمال زنده ماندن دادند اما با این حال گردنم را که به شدت آسیب دیده بود عمل کردند. 40 روز در کما بودم و بعد از ۶ ماه یعنی ۱۸ ماه بعد از مجروحیت، از طریق بنیاد شهید و با طی مراحل قانونی برای ادامه درمان به آلمان اعزام شدم و در آنجا پاهایم مورد معالجه قرار گرفت. در نتیجه بعد از ۴ سال و نیم دوره نقاهت من توانستم اموراتم را انجام دهم.جنگ تمام شد و خبر قبولی قطعنامه را در آلمان زمانی که تحت درمان بودم، شنیدم. فقط میخواستیم حق و حقوق ایران ضایع نشود، میگفتیم خدا کند این خونهای ریخته شده به ثمر بنشینند میگفتیم کاش جمهوری اسلامی به پیروزی برسد، شکر الهی در حال حاضر خون شهدا و جانبازان به ثمر نشسته است. این نیروها انقلاب را به اینجا رساندند باید مسئولین این مسائل رو فراموش نکنند وجب به وجب منطقه خون جانبازان و شهداست.
فداکاریهای همسر
در آن بمباران که همسرم هم فرهنگی بود، محل کار میرفت، به خانه میرسید، به من میرسید، به کسانی که ملاقات میآمدند و هم به دو تا بچه میرسید. دیگر اجر الهی هست و از دست من چیزی ساخته نیست، یک روز خم به ابرو نیاورد که بگوید من خسته شدم. خودم و اطرافم مدیونیم خیلی زحمت کشیدند، چهار سال و نیم زمان کمی نیست، شنیدن کی بود مانند دیدن.
سخن پایانی
در من آن لیاقت نیست که بخواهم نصیحتی بکنم اما میتوانم بگویم این مسائلی که از بدو انقلاب تا الان اتفاق افتاده فراموش نشود، قدر انقلاب را بدانیم چون به سادگی به اینجا نرسیده مسئولین هم زحمت بکشند همه چی مادی نیست، نگذارند این زحمات به فراموشی سپرده شود.
گفتگو از هادی وطن خواه