«طلبه مجاهد»
دوشنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۴ ساعت ۱۱:۴۴
در روزگاری که جامعه بی هویت غرب، از نبود اسطوره های واقعی رنج می برد، و برای مخاطبان خود آرنولد و بت من و مرد عنکبوتی و صدها قهرمان پوشالی می سازد، ما قهرمانان واقع داریم که می توانند برای همه جوامع انسانی الگو باشند.
شاهد جوان: آری نسل سوم انقلاب ما اگرچه طعم جنگ و انقلاب نچشیده بودند اما جوانانی دارد کپی برابر اصل شهدای جنگ تحمیلی. این حکایت ها اختصاص به جوانی به نام محمدهادی ذوالفقاری دارد که همیشه سعی داشت مانند شهدا باشد. نوع لباس پوشیدن، برخورد و گفتار او همه را یاد شهدا می انداخت. آن قدر برای شهدا خدمت کرد تا خدا برای او هم معبری برای شهادت باز کرد و در تاریخ 26 بهمن 1393 در دفاع از حرمین عسگریین به شهادت رسید. این شماره بخشی از خاطرات مادر طلبه مجاهد مدافع حرم شهید محمدهادی ذوالفقاری آماده کرده ایم.

کودکی

سال 67 که مصادف بود با آخرین سال جنگ هادی را باردار بودم. و خیلی مراقب بودم که هر چیزی نخورم و هر حرفی نزنم، سعی میکردم دائم الوضو باشم. در 13 بهمن متقارن با شهادت امام هادی علیه السام به دنیا آمد و اسمش را هادی گذاشتیم. از همان کودکی برای فرزندانم قرآن میخواندم و بعضی شب ها برای نماز شب بیدارشان میکردم، پنج فرزندم را ردیف میکردم و میگفتم در نماز شب چهل مؤمن را دعا کنید و اگر فراموش کردید شهدا را دعا کنید. بچه ها از اینکه با من نماز میخواندند خیلی لذت میبردند.

مداحی

بیشتر وقتش را در اتاق بسیج مسجد موسی ابن جعفر علیهم السام میگذراند. یک اتاق ساده که دیوارهایش مزین شده بود به عکس هایی از حرم ائمه اطهار. به خاطر فرمایشات مقام معظم رهبری)مدظله العالی( به کارهای فرهنگی علاقه خاصی داشت. با دوستان بسیجی در جلسات هفتگی هیئت مداحی میکردند. خیلی اهل روضه بود و ما را تشویق میکرد که به مجالس ائمه برویم. هادی همیشه زمزمه لبش روضه بود، توی خانه، روی موتور، در هر حالی که داشت روضه میخوند. حال و هوای عجیبی داشت.




روایتی از زندگی مدافع حرم امام عسگری؛شهید محمدهادی ذوالفقاری

امر به معروف و نهی از منکر

در حوالی مسجد مغازه محصولات فرهنگی و سی دی کلوپ افتتاح شده بود. نوجوانانی که به مسجد رفت و آمد داشتند از آن مغازه

سی دی تهیه می کردند. تا اینکه بچه های مسجد به هادی اطاع دادند که فروشنده مغازه، سی دی های غیرمجاز بین جوانان توزیع می کند. هادی بعد از شنیدن خبر سراغ فروشنده رفت و بعد از سلام پرسید: بعضی از بچه ها می گویند شما سی دی های غیر مجاز پخش می کنید. صحت دارد؟ فروشنده تکذیب کرد از این ماجرا چند روز گذشت بار دیگر بچه های محله خبر آوردند که فروشنده سی دی ها مستهجن نیز می فروشد. هادی بعد از اینکه تحقیق کرد و از صحت ماجرا مطمئن شد دوباره سراغ فروشنده رفت و تذکر داد. اما فروشنده به روند خودش ادامه داد. هادی نیز در کمین فرصتی بود تا با او برخورد کند. یک روز جوانی وارد مغازه شد.

هادی خبر داشت که فروشنده یک کیسه پر از همان سی د ی ها آورده است. لذا با هماهنگی بچه های بسیج سراغ فروشنده رفتند. او را به همراه سی دی هایش به مسجد آورند. فروشنده چنان ترسیده بود که خودش همه سی د ی ها را شکست و همین برخورد کافی بود تا مغازه اش را جمع کند و از محله برود.

به نجف رفت. میخواست به محضر امیرالمومنین علیه السلام برود. اصرار کردم که نرود ولی وقتی دیدیم خیلی مصمم است، اجازه دادیم برود. از طرفی برایمان افتخار بود که فرزندمان خدمت امیر المومنین علیه السلام باشد. در نجف تحمل غربت و مسایل مادی اذیتش میکرد اما وقتی تماس میگرفت جوری حرف میزد انگار در آسایش کامل است که ما نگران نشویم. به ما میگفت: «همه خانواده بیاید نجف اینجا خیلی خوبه. » هر وقت به او زنگ میزدیم میگفت: «بین الحرمینم ». ازش پرسیدم: «مگه تو نرفتی نجف، بین الحرمین چکار میکنی؟ » در جواب فقط میخندید.

حشدالشعبی

آنجا هم دست از کار فرهنگی برنداشته بود. بچه های حشد الشعبی (بسیج عمومی عراق) حدود هشتاد میلیون پول به او داده بودند تا برایشان چفیه، پرچم و اقلام فرهنگی تهیه کند. به او اطمینان داشتند. حدود 40 هزار چفیه برای حشد الشعبی خریده بود. آخرین باری که آمده بود خانه، ماه مبارک رمضان بود. مقدار زیادی پارچه زرد آورده بود و ما کمکش کردیم و آنها را در ابعاد 20 سانتیمتر برش دادیم، هادی اسامی معصومین را با خط زیبا نوشت و با خودش به نجف برد. تهذیب نفس یکی از اساتید اخلاق هادی در نجف بعد از شهادتش گفته بود :به مادر هادی سلام برسانید و بگویید او یکشبه ره صد ساله را پیمود. من به حال او غبطه میخورم


روایتی از زندگی مدافع حرم امام عسگری؛شهید محمدهادی ذوالفقاری

دوستانش میگفتند: وقتی میخواست برود کربلا یک چفیه می انداخت روی صورتش تا نامحرمی را نبیند. می گفت نگاه حرام راه شهادت را می بندد. بعد از شهادتش یک دفترچه یادداشت از او به دستم رسید که برنام ههایش در نجف را در آن نوشته بود: در فلان ساعت باید فلان ذکر را بگوید یا در ساعتی دیگر نماز جعفر طیار را بخواند. یادم است همیشه میگفت که وقتی بچه بوده یکی از خاله هایم را اذیت کرده و باید حلالیت بگیرد، وقتی به خاله ام ماجرا را گفتم که حلالیت بگیریم او چیزی به یاد نداشت. خدا رحمتش کند خیلی حواسش بود که کسی از او ناراضی نباشد.

شهادت

هادی خیلی دوست داشت به سوریه برود و مدافع حرم حضرت زینب سام الله علیها باشد. ولی خدا برایش دفاع از حرم عسگریین را نوشته بود. بهمن ماه بود. شش روز از آخرین اعزامش می گذشت. هادی به همراه بقیه مدافعین حدود 20 کیلومترجلوتر از حرم می ایستادند و شبها را برای استراحت به حرم باز میگشتند. یک روز ظهر هادی به همراه 20 نفر یک جا مشغول مبارزه بودند و تنها ایرانی آنها هادی بود. یکی از ماشینهای عراق به دست داعش افتاده بود. آن ماشین را بمبگذاری میکنند و می آیند تاعملیات انتحاری انجام دهند. وقتی نیروهای عراقی متوجه میشوند، سه تا آرپی جی به سمت ماشین شلیک میکنند اما چون ماشین ضد زره بوده آرپی جی ها به آن صدمه نمی رساند. ماشین به سمت نیروهای عراقی می آید و خود را منفجر می کند و هادی به شهادت میرسد.


روایتی از زندگی مدافع حرم امام عسگری؛شهید محمدهادی ذوالفقاری

تدفین

قطعه شهدای عراق در نجف فاصله زیادی تا حرم داره. اما مزار هادی به حرم آقا امیرالمومنین علیه السلام خیلی نزدیک است. قبر هادی در واقع قبر مادر یکی از دوستان هادی بوده که میخواستند بعد از فوتش او را آنجا دفن کنند. هادی خیلی اصرار کرده بود تا توانسته بود مادر دوستش را راضی کند. هادی چند وقت یک بار بالای سر قبر خودش نماز می خواند، دعا میکرد و روضه میخواند. هادی وصیت کرده بود که قبرش را با پارچه مشکی بپوشانند. وقتی داشتند دفنش میکردند خیلی خدایی شد که یک پارچه مشکی پیدا شد و هادی را در آن پیچاندند .دفن هادی با اولین شب ایام فاطمیه مصادف شد

.

قسمتی از وصیت نامه

وصیتم به مردم ایران و در بعضی از قسمتها برای مردم عراق این است که من الان حدود سه سال است که خارج از کشور زندگی میکنم مشکلات خارج کشور بیشتر از داخل کشور است. قدر کشورمان را بدانند و با بصیرت پشت سر ولی فقیه باشند. چون همین ولی فقیه است که باعث شده ایران از مشکلات بیرون بیاید.

از خواهران میخواهم که حجابشان را مثل حجاب حضرت زهرا (س)رعایت بکنند نه مثل حجابهای روز چون این حجابها بوی حضرت زهرا(س)را نمی دهد.

انتهای گزارش / سیده زینب اسکندریان شاهد جوان شماره 125

غیر قابل انتشار : ۰
در انتظار بررسی : ۱۰
انتشار یافته: ۸
دکتر سعید ابراهیمی
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۲:۵۱ - ۱۳۹۵/۰۳/۲۴
0
2
باسلام علاقمندی شدیدی به شهید مدافع حرم بویژه ذوالفقاری عزیز دارم که درراه حریم ولایت وحضرت اقا صبورانه وبابصیرت تمام تلاش کردند وازهیچ کمکی برای یاری به خانواده ودوستداران این بزرگواران دریغ نمی ورزم.
فاطمه
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۲:۳۱ - ۱۳۹۵/۰۸/۱۴
0
2
خوش به حال این شهید با ایمان..... ای کاش ماهم بتونیم به شفاعت ایشان دست پیدا کنیم...
مسعود
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۳:۳۰ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۴
0
1
سلام، آقا هادی تو عشق منی خیلی دوست دارم داداش...
مه جبین
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۰:۴۴ - ۱۳۹۵/۱۰/۱۸
1
0
سلام داداشی .. ازت خواهش میکنم اسم منو وقتی که کنار حضرت زینب نشستی ببر
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۳:۵۵ - ۱۳۹۶/۰۳/۰۷
0
1
شهید هادی شده هادی زندگی من...
نسرین
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۲:۴۹ - ۱۳۹۶/۰۹/۰۸
1
0
رفیق شهیدم شرمنده ام
خیلی شرمنده ام
فاطمه
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۳:۰۸ - ۱۳۹۶/۰۹/۱۳
1
2
من خیلی دوستت دارم و ای کاش وقتی من به یادتم تو هم بیادم باشی.دوست دارم چند بار کتاب پسرک فلافل فروش رو بخونم.واقعا داستان زندگیشو دوس دارم.برا عاقبت بخیریم دعا کن...الان ب کمک خدا بهم ی چیزیو یادآوری کردی
نرگس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۴:۴۳ - ۱۳۹۸/۰۷/۱۸
0
0
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین .سلام بر شهیدان .اللهم عجل لولیک الفرج .ان شاءالله برای فرج آقا حضرت مهدی عج دعا کنید .اللهم عجل لولیک الفرج
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده