شهید محمدحسن مرزبان؛ کنجکاو در مسائل سیاسی
شهید محمدحسن ملک مرزبان در تاریخ 1332 در روستای کردیجال از توابع کلاردشت چالوس دیده به جهان گشود. بعد از چهار سال به همراه خانواده اش به نوشهر منتقل شده و در آنجا در یک خانه اجاره ای مشغول زندگی می شوند. شهید مرزبان از همان دوران کودکی چنان با استعداد و با هوش بود که هنوز به سن بلوغ نرسیده در بعضی از مسائل دینی تحقیق می کرد و مشتاق انجام آن میشد و از همان موقع با روحانیت انس گرفت. در اثر معاشرت با روحانیون مبازر، مسئله تبعید امام و جریانات سیاسی او را وادار ساخت تا پی به علت آن ببرد. با علاقه فراوان دلیل مبارزه امام و همراهانش برای او آشکار گشت و بدبینی او نسبت به رژیم مزدور پهلوی روز به روز زیاد شد. در مساجد و محافل مذهبی حضور فعال داشت و از نوشته ها و سخنرانی های علمای بزرگ مخصوصا مطهری و هاشمی نژاد کسب فیض می نمود.
با توجه به فساد اخلاق که در دبستان و دبیرستان توسط عمال رژیم در نوجوانان ترویج می شد خود را مسئول دانسته بر آن شد که با پخش کتابهای مذهبی و نوارها و اعلامیه های امام جلوی این گونه تحریکات سوء را متوقف سازد.
کتابخانه ای در چالوس تاسیس کرد به نام بعثت. تمام کتابهایی که در معرض فروش قرار می داد مذهبی و رساله امام را به صورت مخفیانه به مشتاقان توزیع می کرد.
شهربانی و ساواک منطقه برای جلوگیری از فعالیت های بیشمار او بارها او را بازداشت کرده ولی شهید مربان با آن زیرکی که داشت آنها را مجاب می کرد و آزاد می شد. یک لحظه دست از مبارزه نکشید. نیروهای مزدور چندین مرتبه او را ضرب و شتم قرار داده تا اینکه اعتراف کند ولی درس گرفته از مکتب حسین و با شناختی که داشت حاضر بود جانش را در این راه گذاشته و دست از مبارزه نکشد.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی او همراه چند تن از دوستانش به عضویت کمیته انقلاب اسلامی چالوس درآمده و مدتی در آنجا خدمت نمود. از آنجایی که علاقه زیادی به امام خمینی داشت از دوری او رنج میبرد لذا به قم آمده و عضو سپاه پاسداران قم گردید و از همان اول تا زمانی که به جبهه اعزام شد یکی از محافظین امام بود. تا اینکه مسئله جنگ پیش آمد. از آنجایی که علاقه به اسلام و شهادت داشت بر خود وظیفه دانست تا به یاری دیگر برادران رزمنده بشتابد و با حضور خود در جبهه های خونرنگ ایران با کاراوان اباعبدالله الحسین باشد.
شهید مرزبان دو بار به جبهه اعزام شد. مرتبه اول ماموریت کوتاه مدتی داشت و برای مرحله دوم از خانواده خداحافظی کرده و از مادرش می خواهد، مادر جان امشب خوب از من پذیرایی کن این آخرین مهمانی است که با شما دارم و با روحیه ای بالا عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل می شود.
در یکی از محورهای عملیاتی دارخوئین شرکت کرد. شب قبل از عملیات با دوستانش خداحافظی م یکند وارد عملیات می شود. در تاریخ 21/3/60 بر اثر تیر خصم کافر عراق جان به جان آفرین تسلیم کرده و پیکر مطهرش مدتها زیر آتش دشمن مانده تا اینکه رهروان راهش سلاح او را به دست گرفته پیش می روند و بدن در خون آلود او را به شهر خون و قیام قم آورده و در گلزار شیخان به خاک می سپارند.
منبع: اسناد و مدارک موجود در بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قم
