چهارشنبه, ۰۸ فروردين ۱۴۰۳ ساعت ۱۴:۵۰
شهید سید کاظم رضوی ده جمال در دست نوشته هایش نوشته است: مادر جان تو آنى كه وقتى آن قاصد خوش خبر، مژده  شهادت فرزندت سيد باقر را با محبوبش به تو داد در جواب گفتى خوشا به سعادتش و فرياد زدى خدايا راضيم به رضاى خدا، مادر چه بگويمت گل از ديدنت پرپر مى شود، آسمان مى گريد، زمين مى نالد، بلبلان نجواى شهادت را مى خوانند.

به گزارش نوید شاهد خراسان شمالی، شهید سید کاظم رضوی ده جمال پنجم فروردین 1347، در روستای عشق آباد از توابع شهرستان مانه و سملقان به دنیا آمد. پدرش سید حسین و مادرش شوکت نام داشت. دانش اموز دوم متوسطه در رشته اقتصاد کشاورزی بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیست و هشتم اسفند ماه 1366، در ماووت عراق بر اثر اصابت ترکش به سینه، شهید شد. مزار وی در زادگاهش قرار دارد. برادرش سید باقر نیز به شهادت رسیده است.

 

بلبلان نجواى شهادت را مى خوانند

وصیتنامه شهید سید کاظم رضوی ده جمال را میخوانیم:

«بسم رب الشهداء و الصديقين»

با درود سلام بر امام زمان (عج) و نائب بر حقش امام خمينى و با سلام درود بر شما ملت شهيد پرور ايران بخصوص مردم شهيد پرور عشق آباد مانه  و سلام پر فراوان بر تو اى مادر، اى خواهر و اى برادر اينك  كه هنگام رفتن بسوى معبودم هستم وصيت نامه ام را با نام خدا آغاز مى كنم.

 مادر گراميم من زياد در زندگيم، باعث زحمت شما بودم ولى اين همه زحمت را چگونه جبران كنم آرى اميدوارم مرا ببخشى و براى من ناراحت نباشيد، چون پدر نداشتم كه مرا بزرگ كند ولى واقعا مادر، خوبي هايت را فراموش نمى كنم. مادر مهربان هم اكنون داخل سنگرى هستم و وصيت نامه ام را  مى نويسم، ساعت هشت شب  پنجشنبه 16/11/64 است اشك هايم مانند باران مى بارد و دعا مى كنم. گاه از سنگر بيرون مى آيم و باز مى روم داخل سنگر. گاه به آسمان مى نگرم  رنگ آسمان تغيير كرده برای  خود دعا كردم پروردگارا  اى كاش در اين لحظات آخر در اين هنگام هجرت، مادر مهربانم مى آمد بر بالينم و با دست نورانيش و دست نوازش به صورتم مى كشيدى و مرا شاد مى كرد. پس مادر مهربان مبادا در شهادتم گريه كنى، اگر خواستى گريه كنى براى امام حسين گريه كن، براى حضرت زينب گريه كن، براى على اصغر و على اكبر و ابوالفضل گريه كن كه آنان اسلام را يارى كردند. مادرم و خواهرم در شهادتم لباس سياه بپوشيد و اميدوارم كه وصيت نامه ام را بوسه باران كنيد. مادرم زبانم را گاز مى گيرم و در مى يابم كه  داغ فرزند بسيار گران است با خود مى انديشم كه روز محشر، حضرت زهرا بر تو لبخند مى زند. مادرم صبر كن صبر، زيرا منافقين خوشحال مى شوند مادرم دستانم را گره كنيد و از جعبه بيرون بياوريد تا منافقين بدانند كه حتى جنازه  بى جانم هم از آنها نفرت دارد. و اميدوارم به وصيت من عمل كنى و صبر پيشه كنى.

 مادرم وقتى جنازه ام را تشييع نموديد دستانم را از تابوت بيرون آريد تا دنيا پرستان بدانند كه با خود چيزى  نبردم . آرى مادر جان چگونه قدر تو را گرامى بدارم، جسم خاكى من ظرفيت شناختن روح بزرگ و ملكوتى تو را ندارد. تو مادر شهيدى هستى كه فى سبيل الله به تو افتخار مى كند. تو بنده  پاك خدايى و فرزندت از ياران روح خدا، من به تو اى مادر افتخار مى كنم. مادر جان تو آنى كه وقتى آن قاصد خوش خبر، مژده  شهادت فرزندت سيد باقر را با محبوبش به تو داد در جواب گفتى خوشا به سعادتش. آرى هنوز جامه  سيه بر تن داشتى كه خبر سرباز مجروحت را برايت آورد. آرى مادرم مى رفتى تا جنازه  مطهر نوجوانت را بنگرى برادرى پاسدار خبر شهادت بسيجى داوطلبت را برايت آوردند  و اميدوارم فرياد بر آورى مگر خون سيد كاظم از خون على اكبر خياط زاده  و سيد باقر رضوى  و حسن مجردى و برات محمد قادرى رنگين تر است سيد كاظم فداى اسلام شد و فرياد زدى خدايا راضيم به رضاى خدا مادر چه بگويمت گل از ديدنت پرپر مى شود آسمان مى گريد. زمين مى نالد بلبلان نجواى شهادت را مى خوانند. مرغان، ماتم گرفته اند. درياها به خروش افتاده اند و همه يكصدا مى گويند. تو بزرگى، تو اسوه مقاومتى تو عصاره  صبر و ايمانى.

 مادر جان و خواهر جان از من فراموش نكنيد برايم گريه و زارى بكنيد زياد گريه نكنيد كه منافقين خوشحال شوند و شبهاى جمعه ازمن فراموش نكنيد و شبهاى جمعه منتظر شما هستم كه روى مزارم بياييد و جنازه مرا در عشق آباد مانه كنار مزار پدرم به خاك بسپاريد خواهر مهربانم و نور چشمانم از من راضى باشيد كه اين برادرت به ديدار برادر ديگرت رفت و از نافرمانيها يى كه كردم مرا ببخشيد برادر گراميم اميدوارم مرا ببخشيد كه از فرمانهاى تو بسيار سر پيچى كرده ام و اميدوارم افتخار كنى كه برادرت در راه امام حسين (ع) شهيد شد. دلم مى خواست بارى ديگر تو را ببينم چون سه سال است تو را نديده ام پيام من به خانواده هاى شهدا و اسرا و معلولين اين است كه ما راه عزيزانتان را تا آخرين قطره  خون ادامه خواهيم داد و سلاحشان را به دوش خواهيم گرفت و خانواده هاى اسرا ناراحت نباشيد. بزودى زود فرزندانتان را آزاد خواهيم كرد و خانواده هاى معلولين ناراحت نباشيد كه امام زمان و خداوند بزرگ فرزندانتان را شفاى كامل خواهد داد. و از سخنان امام اطاعت كنيد. كه شما پيام شهيدان هستيد.

 در پايان از مردم شهيد پرور عشق آباد و ديگر امت حزب الله كه در تشييع جنازه ام شركت كرده اند و روح مرا شاد كرده اند كمال خير مى  نمايم واز ملت ايران خواهشمندم به فرزندان شهدا بد رفتارى نكنند و به فرزندان شهداء يتيم نگويند و فرزندان شهداء را مانند فرزندان خودشان دوست داشته باشند و از جوانان خواهشمندم كه راه شهدا  را ادامه دهند و سنگر آنان  شهيدان را خالى نكنند در پايان جنازه  مرا در عشق آباد بخاك بسپاريد.

در پايان سلام مرا به تمام اهالى عشق آباد برسانيد و اگر ناراحتى از من ديده اند مرا ببخشند.

 

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

 

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده