چراغی برای یک زیارتگاه
سهشنبه, ۰۳ دی ۱۳۹۸ ساعت ۱۵:۰۱
مادر شهید "محمد پژگاله" در خاطره ای می گوید: در تابستان سال 1369 زمانی که در شهرستان کازرون ساکن بودیم ، شبی خواب دیدم که "محمد" با لباس سپاه به خانه آمد و رو به من کرد و گفت : "مادر جان، زیارتگاه سید علاء الدین حسین(ع) به چند عدد لامپ احتیاج دارد...
به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد "محمد پژگاله"
در 14 مهر ماه 1339 در خانواده اي مسلمان و متدين در آبادان دیده به
حهان گشود. در سن 6 سالگي تحصيل علم را آغاز کرد و سال اول ابتدايي را در
دبستان کسري و سال هاي بعد ابتدائي را در مدرسه اقبال با موفقيت و با نمره
هاي خوب پشت سر گذاشت. دوران راهنمايي را در مدرسه صادق هدايت با موفقيت به
اتمام رساند و دوره تحصیلی دبيرستان را در مدرسه هشترودي در رشته
بازرگاني طي کرد و در سال 1359 موفق به اخذ ديپلم شد .
پس از
شروع جنگ تحميلی به خیل سبزپوشان سپاه پاسداران پیوست. پس از اتمام دوره
تخصصي در واحد عمليات قسمت توپ 106 و سلاح هاي سنگين به عنوان يک نيروي
مجرب به جبهه اعزام شد در اکثر عمليات هاي غرب و جنوب شرکت کرد.
او
يک سال و نيم در غرب کردستان و اروميه مسئوليت قرارگاه حمزه سيدالشهداء
(ع) واحد طرح و عمليات قسمت ادوات مستقر در پادگان آموزشي بود. پس از آن به
او پيشنهاد شد که در تهران به عنوان معلم آموزش دهد، ولي نپذیرفت و به
جبهه رفت و در ستاد مرکزي قرارگاه خاتم الانبياء (ص) فعاليت کرد. شهید محمد
پژگاله سرانجام در 14 اسفند ماه 1365 در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به شهادت
رسید. پيکر پاکش در بهشت زهرای کازرون به خاک سپرده شد.
متن خاطره:
نوری برای یک زیارتگاه
مادر
شهید "محمد پژگاله" در خاطره ای می گوید: در تابستان سال 1369 زمانی که در شهرستان
کازرون ساکن بودیم ، شبی خواب دیدم که "محمد" با لباس سپاه به خانه آمد و
رو به من کرد و گفت : "مادر جان، زیارتگاه سید علاء الدین حسین(ع) به چند عدد لامپ احتیاج دارد... حتما چند لامپ بخر و به آن جا
ببر!"از خواب که بیدار شدم با خودم گفتم چون محل
سکونتمان کازرون است و زیارتگاه سید علاء الدین حسین (ع) در شیراز قرار
دارد ، برای من مشکل است که به شیراز بروم و خیلی اعتنا نکردم .
شب
بعد دوباره محمد با همان لباس سپاه به خوابم آمد و به من گفت: "مادر جان ،
مگر من به تو نگفتم چند عدد لامپ به زیارتگاه سید علاء الدین حسین (ع) ببر
! چرا نبردی ؟" این بار دیگر مصمم شدم که هر طور شده به سفارش پسرم عمل
کنم .
چند روز بعد به همراه پدر محمد، چند
لامپ خریدیم و به شیراز رفتیم. پدر محمد لامپ ها را تحویل خادم سید علا ء
الدین حسین (ع) داد و خادم آن جا ضمن تشکر گفت : "خیلی ممنون... دستتان درد
نکنه ، اتفاقأ چند تا از لامپهای این جا سوخته بود و ما به لامپ احتیاج
داشتیم." بعد پدر محمد روی چهار پایه رفت و یکی از لامپ ها را خودش نصب
کرد. همان شب بعد از زیارت سید علاء الدین حسین (ع) به منزل دخترم که در
شیراز سکونت داشت رفتیم و اتفاقا همان شب دوباره محمد عزیزم را در خواب
دیدم.
خواب دیدم که محمد و حضرت امام (ره) در
حیاط زیارتگاه سید علاء الدین حسین (ع) روی صندلی نشسته اند. بعد محمد
بلند شد و چند عدد از لامپ های زیارتگاه را باز کرد و لامپ های نو را به
جای آنها نصب کرد .
انتهای متن/
منبع: کتاب دامنه های آبی بهشت
نظر شما