نوید شاهد - مادر شهید "نادر اسدی" در خاطره ای می گوید: «نادر قبل از سربازی نامزد کرده بود و من همیشه به او اصرار می کردم که بهتر بود عروسی می کردی. ولی او در جوابم می گفت: چه بهتر بود مادر که شهید می شدم.» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

تلاقی نگاه

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد "نادر اسدی" 27 تیر ماه 1345 در روستای آرجويه بخش سيمکان در يک خانواده مذهبي ديده به جهان گشود. پدر کشاورز بود. نادر همراه پدر از صبح تا شب در زمين کار مي کرد. هفت ساله بود که راهی مدرسه دانش شد. ولی پس از چندی به علت فقر مالی ترک تحصیل کرد.
 پس از پيروزي انقلاب سال 1363 در نهضت سواد آموزي جهت ادامه تحصیل ثبت نام کرد. سال 1364 ازدواج کرد. هنوز چیزی از ازدواجش نگذشته بود که به خدمت سربازی رفت و پس از آموزش نظامي و آمادگي رزمي  به جبهه اعزام شد. وی سرانجام  در سوم فروردین ماه 1365به شهادت رسید.


متن خاطره:
مادر شهید "نادر اسدی" در خاطره ای می گوید: نادر قبل از سربازی نامزد کرده بود و من همیشه به او اصرار می کردم که بهتر بود عروسی می کردی.
ولی او در جوابم می گفت: «چه بهتر بود مادر که شهید می شدم.»
او همیشه در فکر رفتن به جبهه و دفاع از اسلام و در نهایت شهادت بود. هر وقت به او می گفتم: «مادر، تو حالا نامزد داری، بمان و دیگر جبهه نرو...»
او در جوابم می‌گفت: «الان وقت جنگ است و ما باید به جبهه برویم وظیفه ی خود را ادا کنیم. زن هم جای خود را دارد و بسیار خوب است، ولی من باید برای دفاع از اسلام، میهن و ناموس خود به جبهه بروم.»

آخرین روزی که نادر می‌خواست به جبهه برود، موقع خداحافظی نگاهم در نگاه نادر گره خورد. گویا او می‌خواست چیزی را به من بگوید ولی حرفش را خورد و چیزی نگفت و رفت. شب در خواب نادر را دیدم و او انگار حرف نگفته ی دیروزش را در خواب به من گفت. او گفت: «مادر، نمی‌خواهد به بدرقه ی من بیایی، من دارم می روم تا شهید شوم.» من هم در خواب به او پاسخ دادم و گفتم: «مادر برو، خدا به همراهت.»

انتهای متن/
منبع: کتاب یک سبد گل سرخ

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده