درد فراق دوستان شهیدم
پنجشنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۴:۰۱
نوید شاهد - شهيد "حسين ارقمی" در وصیت نامه خود می نویسد: «آقای من، از دورى دوستان شهیدم همچون مجيد مهدىزادهها، علىجان اللهوردى ها و حاج احمدها... رنج مىبرم.» متن کامل وصیت نامه این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد "حسين ارقمی" 30 دی ماه 1345 در خانواده ای مذهبی در شهرستان شیراز محله دروازه کازرون ديده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد. دوره ابتدایی را در مدرسه اسلامي و راهنمايي
را در مدرسه ايگار گذراند. حسین از کودکی با نماز و قرآن مانوس بود.
با
آغاز جنگ تحمیلی پدر که در جهاد مشغول خدمت بود به جبهه رفت و جانباز شد.
پس از آن برادرِ حسین تصمیم گرفت به جبهه برود و راه پدر را ادامه دهد.
حسین علاقه وافری به برادرش داشت، نتوانست تحمل بیاورد درس را رها کرد و به
دنبال برادر به جبهه رفت.
پس از چندی حضور
درجبهه با اصابت ترکش به پا مجروح و در بیمارستان بستری شد. پس از بهبودی
نسبی مجدد به جبهه رفت و در عملیات والفجر 8 شرکت کرد و در این عملیات به
شدت مجروح شد وی پس از 2 سال تحمل درد جانبازی 27 خرداد ماه 1367 بر اثر
جراحات وارده به شهادت رسید. پیکر پاکش در گلزار شهدای شیراز به خاک سپرده
شد.متن وصیت نامه:
در آغاز وصيتنامه خود را آغاز مى كنم به نام رب جليل، خدايى كه همه ما به او محتاجیم و او كسى كه به هيچچيز و هيچ كسى احتياج ندارد و با درود بيكران به امام امت كسى كه با يارى خداى متعال در دهن ابرقدرت هاى جهانى زده و خواهد زد. من حسين ارقمى در سال 1345 در خانوادهاى مذهبى به دنيا آمده و از آنجايى كه خداى متعال لطف و مرحمت به من كرد توانستم در جبهههاى حق عليه باطل بروم.
لبیک به ندای امام زمانم...
اميدوارم كه توانسته باشم تاكنون در راه خدا جنگيده باشم و توانسته باشم صداى هل من ناصر ينصرنى آقايم اباعبدالله الحسين(ع) را جواب داده باشم و بگويم اى آقا اگر در آن زمان كوفيان با دروغگوهايشان تو را به سرزمين كربلا كشاندند و تو را شهيد کردند، جواب لبيك را داده باشم. اميدوارم كه لبيكم مورد قبول تو قرار گرفته باشد.
بوسه ای بر گلوی شهیدم
اى حسين جان موقعى كه من براى آخرين بار از خانه خداحافظى كردم مادرم گلوى مرا بوسيد و آن لحظه به ياد تو افتادم كه اى حسين جان خواهر تو در آن لحظه كه تو در قتلگاه افتاده بودى و خواهرت مى گفت: آهسته تر رو يا حسين آيم به سويت بوسم به جاى فاطمه زير گلويت... اى حسينجان، مادرت در واقعه کربلا نبود از این رو وصيت به خواهرت كرده بود تا ببوسد زير گلويت و در آخر هم رگ هاى بريده تو را بوسيد...
درد فراق دوستان شهیدم...
آقای من، من از دورى دوستان شهیدم همچون مجيد مهدىزادهها، علىجان اللهوردى ها و حاج احمد ها و عباس مقصود بيگها و صادق دشتى ها رنج مىبرم. فكر مىكنم موقع آن رسيده كه انتظار مى كشيدم... جواب مرا بدهند و مرا شفاعت كنند. پس اى خداى مرا بى سر بگردان تا بتوانم در برابر آقايم اباعبدالله در آخرت سر بلند كنم و بگويم اى حسينجان من هم با سر جان لبيك گفتم نه از روى زبان.
و اى مادر تو كه رنج ها پاى اين امانتى كه خدا به دست شما و پدر عزيزم داده بود كشيديد، اميدوارم كه در مرگ من گريه و زارى نكنيد و اگر احيانا خواستيد گريه كنيد، بخاطر مظلوميت حسين(ع) گريه كنيد. حسينى كه اسلام با خون او زنده شد و اين شعر را يادتان باشد:آنها كه رفتند كارى حسينى كردند، و آنها كه ماندند كارى زينبى بايد بكنند.
خواهران انقلابی:
و اى برادرها و اى خواهران انقلابى كه پيروى راه و خط امام هستيد، امام عزيز را در صحنه تنها نگذاريد. والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته- تاريخ وصيتنامه 18 بهمن 1364
انتهای متن/منبع: پرونده فرهنگی، مرکز اسناد ایثارگران فارس
نظر شما