بازی فوتبال در سیزده به در
سهشنبه, ۱۰ تير ۱۳۹۹ ساعت ۱۴:۰۴
نوید شاهد - شهيد "کاظم شکری" در دفتر خاطرات خود مینویسد: «بله امروز 13 فروردين روز سيزده بدر، امروز صبح براي نماز بلند شديم نماز را که خوانديم چون از شب قبل به بچه ها گفته بودم رفتيم براي ورزش...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد کاظم شکری
19 ارديبهشت سال 1340 در شهرستان کرمانشاه چشم به جهان گشود. فرزند دوم
خانواده بود که در خانه او را شاهپور صدا می زند. پدري زحمتکش داشت که بنا
به اقتضاي شغلي در شهرستان هاي مختلف ايران خدمت می کرد و مادر خانه دار
بود.
7
ساله بود که راهی مدرسه شد. دوران ابتدایی را در مدارس سنندج و شيراز به
اتمام رساند و قدم به دوره راهنمائي گذاشت و اين دوران را در مدارس استخر و
رهنمای شيراز سپري کرد.. کاظم علاقه زیادی به فوتبال داشت. در کنار درس و
مشق به اين ورزش می پرداخت. او هميشه فردي موفق در اين رشته ورزشی بود و در
تيم هاي مختلف شيراز شرکت مي کرد . دوران
متوسطه را در دبيرستان وحيد شيراز پشت سرگذاشت و سال 1358 موفق به اخذ
ديپلم اقتصاد شد. سال 1359 که مدتي از جنگ مي گذشت به خدمت سربازي
رفت.
وی سرانجام در 8 تیر ماه 1361 بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید.
متن خاطره خودنوشت: بازی فوتبال در سیزده به در
بله امروز 13 فروردين روز سيزده بدر، امروز صبح براي نماز بلند شديم نماز را که خوانديم چون از شب قبل به بچه ها گفته بودم رفتيم براي ورزش و رضا عباسي اولين روز ورزش نرمش داد بعد که آمديم براي صبحانه، افرادي که مسئول شده بودند براي آب آوردن، رفتند که ماشين را روشن کنند. ماشين خراب شد که با دو نفر ديگر آن را درست کرديم ولي رضا عباسي براي آب با ماشين خودش رفت. بعد صبحانه با جناب سروان کلمبو راهي تأمين نگهداري شديم که وسط راه يک تريلي ارتشي مانده بود و نتوانستيم برويم و برگشتيم. وقتي که داشتيم به تأمين نگهداري مي رفتيم کلمبو گفت ممکن است که به دارخوئين برويم .
بله امروز 13 فروردين روز سيزده بدر، امروز صبح براي نماز بلند شديم نماز را که خوانديم چون از شب قبل به بچه ها گفته بودم رفتيم براي ورزش و رضا عباسي اولين روز ورزش نرمش داد بعد که آمديم براي صبحانه، افرادي که مسئول شده بودند براي آب آوردن، رفتند که ماشين را روشن کنند. ماشين خراب شد که با دو نفر ديگر آن را درست کرديم ولي رضا عباسي براي آب با ماشين خودش رفت. بعد صبحانه با جناب سروان کلمبو راهي تأمين نگهداري شديم که وسط راه يک تريلي ارتشي مانده بود و نتوانستيم برويم و برگشتيم. وقتي که داشتيم به تأمين نگهداري مي رفتيم کلمبو گفت ممکن است که به دارخوئين برويم .
بعد برگشتيم به گروهان. يزداني براي شناسائي به اهواز رفته بود. ظهر ناهار را خورديم. بعد نماز خوانديم و سرم را به کمک يکي از بچه ها شستم و راهي پارک موتوري شدم. چون احمد طاهري مي خواست براي سرويس پيکان به پارک موتوري برود من هم با او رفتم. بعد از گشتن دنبال مکانيک يک مکانيک ماشين آمد و ديدم که پيچ کاسه چهارشاخ گاردن در آن بريده شده. مکانيک اول نااميد شد و بعد که با هم به زير ماشين رفتيم آن پيچ را با انبردست باز کرديم و کاسه چهارشاخ را از انبار گرفتيم چون پيچ بريده بود و پيچ گير نيامد و براي پيچ الان که ساعت 4 مي باشد علي نان آور در حال نماز خواندن است که بعد مي خواهيم به زمين فوتبال برويم.
فوتبال که رفتيم حال نداد و بعد از مقداري بازي به سنگر برگشتيم و پاها را شستيم و شربتي درست کرديم و با بهزادی و نان آور خورديم و چايي که احمد طاهري قبلا درست کرده بود خورديم. منتظر رضا قياسي و فلک فرسا شديم وقتي آمدند شام خورديم. بعد از شام مقداري صحبت کرديم و بعد دومينو بازی کرديم که خيلي بازي جالبي است و خيلي هم حال داد بعد از بازي، آمدم که دندان ها را مسواک بزنم که جمشيد گفت گز بخوريم. اين هم يکي از شب هايي بود که خيلي زياد به تمامي بچه ها و من خوش گذشت. روي هم رفته روز 13 فروردين روز سيزده بدر خوش گذشت و اکنون هم مي خواهم بروم دندان هايم را بشويم و بعد هم بخوابم . ساعت : 22:40 دقيقه .
منبع: پرونده فرهنگی، مرکز اسناد ایثارگران فارس
نظر شما