خاطره روزنوشت شهید "مجيد کرمی" «3»
نوید شاهد - شهید "مجيد کرمی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «...به نظر من نقش يک فرد مومن در زندگي امروز و دنيای زودگذر مي بايد چه باشد؟! به نظر من خيلي جواب واضح و ساده ای دارد...» متن کامل خاطره روز نوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
نقش يک فرد مومن در زندگي امروز چیست

به گزارش نوید شاهد فارس، شهید "مجيد کرمی"  یکم مهرماه 1339 در فاصله 45 کيلومتري شهرستان نورآباد ممسني در روستاي جوزار جاويد دیده به جهان گشود.
7 ساله بود که راهی مدرسه شد. دوران ابتدایی را با موفقیت پشت سر گذاشت. پس از آن به علت فقر مادی از تحصیل باز ماند. پس از یک سال برادر مجید از پادگان هفتکل در نزديکي اهواز نامه ای برای خانواده ارسال کرد که نوشته بود، مجید را به مدرسه بفرستید خودم هزینه او را متقبل می شوم. خرداد سال 1358 موفق به اخذ مدرک دیپلم شد و آذر سال 1358 به خدمت سربازي در ارتش رفت.
 او طبق يادداشت در دفترچه خاطراتش در جبهه های انديمشک ـ شوش ـ دزفول ـ دوسلق ـ شادگان ـ دارخوئين ـ فکه ـ دب حردان ـ نبرد اهواز سوسنگرد و محور جاده ماهشهر آبادان صادقانه و مردانه با دشمن مبارزه کرد تا اينکه با ياران همسنگرش در گروه خمپاره انداز 120 بر اثر شليک توپخانه صداميان همگي در سحرگاه روز 25 رمضان 1360 برابر با چهارم مرداد سال 1360 به شهادت رسید.


متنخاطره روز نوشت: نوجوانان شهید
يادبودي از مورخه 24 آبان ماه 1359 که صبح بود در نخلهاي پشت اهواز مستقر بوديم خيلي به فکر M Y و مخصوصا K M خیلی به فکر فرو رفتم . خداوندا به بزرگيت  قسم هر چه زودتر اين نيروي کفار بعثي را سرنگون ساز و انتقام اين نوجوانان بي گناه را که در جبهه حق عليه باطل شهيد مي شوند بگير . روز 24 آبان 1359 ساعت 11 از اهواز حرکت به سوي بهبهان و از بهبهان حرکت ساعت 9 شب به شيراز . روز بعد ساعت 8 صبح از شيراز حرکت و ساعت 10:15 جهرم بودیم. در روز 26آبان 1359 صبح حرکت از شيراز و ساعت 3 جوزار .

درد و دل با یک رفیق
 در اين روز خودم با آقاي بويراحمدي سري به کنار جدول ها زديم و خيلي دردل کرديم از موضعات مختلف. در غروب روز 28 آبان 1359 اين قدر ناراحت شدم حتي گريه کردم به حال دوستان از دست رفته ام مخصوصا اصغر و سيد نجيب در ضمن یکی را ديدم که بر طبق ضوابط گذشته رفت و آمد مي کرد. نگاهم کرد. مي خواست احوالپرسي کند. باز نگاه به طرف ديگري مي کرد و آبرويش نمي شد حرف بزند. به هر حال نگاهي به اين طرف و آن طرف خود کرد. حوصله اش را جمع و جور کرد و با ناراحتي چون او را در حال ناراحتي مي ديد . گفت فلاني سلام حالت چطوره؟ که با حالت ناراحتی گفتم: سلام حال تو چطوره؟ زود و رفت ولي موقع برگشتن نگاهي خيره کننده اي به من کرد
  در روز 29 آبان ماه صبح از جوزار حرکت کردم پيش عمويم رحمت اله و تا ساعت 2 در پمپ بنزين پهلوي هم بوديم در ضمن ساعت 12:40 باقري ـ پسرعمويم يداله را ديدم .
و شب بعد ساعت 7 با تانک بنزيني اسکندري عازم اهواز شدم .

نقش يک فرد مومن در زندگي امروز چیست
یکم آذر ماه 1359 امروز بي نهايت ناراحت بودم . در فکر دوستانم بودم. مخصوصا حجت اله محمدي و بي نهايت و در فکر روز 24 آبان فرو رفتم که داشتم گريه مي کردم. در غروب روز 3 آذر 1359 بي نهايت ناراحت بودم به فکر سيد امان الله و طرز برخورد مادرم در اولين ديدار فرو رفتم. به نظر من نقش يک فرد مومن در زندگي امروز و دنياي زودگذر مي بايد چه باشد؟! به نظر من خيلي جواب واضح و ساده اي دارد. که هر کس جواب آن را به خوبي مي داند و آن هم خوبي با مردم و انجام اعمال نيک به منظور ذخيره براي زندگي جاويدان. من با  افسوس به ياد لحظات از دست رفته عمرم فرو مي روم و مأيوس مي شوم .
 آخر زندگي چيست خون دل خوردن ، اولش رنج آخرش مردن . بگذاريم اين نوشته هم حاکي از عدم رضايت گذشته است . پس بايد در حال حاضر خودم را آماده کنم براي آينده .


انتهای متن/
منبع: پرونده فرهنگی، مرکز اسناد ایثارگران فارس

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده