ایوب شهید زنده روستا

کلاس های تنگ و تاريک روستا
ایوب دوران کودکی را سپری کرد و 7 ساله بود که راهی مدرسه شد. دوران ابتدایی، راهنمایی تا سوم دبيرستان را در کلاس های تنگ و تاريک روستا به پايان رساند و جهت ادامه تحصيل به شهرستان استهبان رفت و در دبیرستان طالقانی مشغول تحصیل شد او یک دانش آموز استثنايی بود که در کنار درس و مشق کارهای لوله کشی آب آشاميدنی و برق کشی را خوب ياد گرفته بود به روستا بازگشت و روستا را تا حد امکان سروسامان بخشید.
 
سنگر دیده بانی
پس از اتمام دوره تحصیلی و گذراندن دوره کارآموزی به روستا بازگشت و به کمک پدر شتافت. از آن جايی که او بی نهايت رهبر را دوست داشت، عاشقانه به سخنان حضرت امام گوش می داد و سخنان امام را مرتب به ديگران گوشزد می کرد. پس از چندی به خدمت سربازی اعزام شد. او 17 ماه از این دوره را در جبهه گذراند که مرتب مورد تشويق فرماندهان خود قرار می گرفت. ایوب داوطلبانه پست ديده بانی را بر عهده گرفت و پس از ديدن دوره آموزشی در اصفهان قسمت ديده بانی شروع به کار کرد.
او هميشه مي گفت: دلم می خواهد در قسمت بالای تپه ديده بانی باشم زيرا سنگر ديده بانی از حساس ترين قسمت های جبهه می باشد و من اين سنگر را دوست دارم و من حتما شهيد خواهم شد.

ایوب شهید زنده روستا
 16ماه از خدمت مقدس سربازی می گذشت او جهت ديدار با خانواده وبستگان به مرخصی آمد. در روستا خبر شایعه شهادت ایوب پیچیده بود. وقتی به مرخصی آمد و متوجه شایعه شد خندید و گفت: من شهید زنده هستم  و آرزوی شهادت دارم و ديگر باز نخواهم گشت و شهيد خواهم شد.

شهادت
در اين مدت مرخصي لحظه اي از کمک و همکاري با افراد مخصوصا کساني که به وجود او در لوله کشي و برق کشي احتياج داشتند فرو نگذاشت و حتي شبانه هم کار مي کرد تا اين که پس از اتمام مرخصي در يکم مهر ماه 1361عازم جبهه شد. وی سرانجام 29 مهر ماه 1361 در سومار به شهادت رسید.

انتهای متن/
منبع: پرونده فرهنگی، مرکز اسناد ایثارگران فارس