بوی خوش از پیکر یک شهید
به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد "نصرالله ايمانی" یکم فروردین سال 1337 در خانواده ای روحانی در کازرون دیده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد و پس از گذراندن دوران تحصیلی موفق به اخذ مدرک دیپلم شد. سال 1356 به سربازی رفت و در پادگان هشتگل اهواز مشغول به خدمت شد. با آغاز جنگ تحمیلی عازم جبهه شد و سرانجام 20 اردیبهشت سال 1362 در اثر اصابت خمپاره به شهادت رسيد.
متن خاطره خودنوشت: بوی خوش از پیکر یک شهید
رسول می گفت بروم بيمارستان. ولی نرفت سه نفری با هم به مقر رفتیم. هنوز وسائل را بيرون نياورده بوديم اکبر با حالت عصبانی آمد و گفت: «داد زدم که بيائيد بيمارستان نيامديد!» بهمن شهيد شد. تا گفت بهمن شهيد شد، تمام برنامه های اين دو سه روز پيش مثل پرده سينما جلو چشمانم ظاهر می شد. بعضی از لحظات باور نمی کردم... رفتيم داخل سردخانه، پارچه ملافه ای که روی برانکارد بود برداشتيم و پيکر تکه تکه شده بهمن را ديديم. به چشمانش نگاه کردم. انگار همان شب که در خواب بود. پيکر بهمن تنها يک سر و صورت سالم داشت از گردان تا کف پايش بيش از صد تکه شده بود. بوي خوشی از پيکرش به مشام می رسيد.
نوای خوش بهمن تا ابد در صحرای جبهه ها خواهد ماند
فاتحه ای خواندم و برادران برگشتيم به مقر. در بهداری و بهزيستی شايد برای هيچکدام از شهدای گروه در جبهه به اندازه بهمن گريه نکردم. آری بهمن شهيد شد و آواز خوشش تا ابد در صحرای جبهه های نور و در خاکريز ساريه و بر دشت گلگون دغاغله در سفر سال 1359 و در کوچه ها پر پيچ و خم ابوجلال شمالی و در سنگرهای حمر و برديه و بالاخره بر قتلگاهش، در کنار سنگر که کاخ سبز شد به گوش می رسد. آری بهمن شهيد شد و صفت شير بودن را بر تمامی سنگ فرش کوچه و بيابان سوسنگرد و بر صفحه قلب های رزمندگان جبهه های جنگ سوسنگرد با خونش حک کرد.
چشمهایی پر از اشک در فراق دوست
بله بهمن شجاعی شهيد شد و صداهای رسای اذانش برای هميشه برفضای دهلاويه به گوش می رسد. اگر چه بهمن شهيد شد ولی هنوز آواز دشتی او در بيابان های کرخه - نور طراح در گوشم طنين انداز است. اگر چه بهمن شهيد شد ولي هنوز نفير رگبار مسلسلش برای هميشه سينه ظالمين و متجاوزين را درهم می شکند. آن شب در مقر کسی نبود که چشمانش از فراق بهمن گريان نباشد. تنها ما در شهادت بهمن گريه نمی کرديم ديگران هم در سوگ او می سوختند چرا که معروفيت بهمن در طول جبهه براي هم مشخص بود. سرها را در آغوش يکديگر می گذاشتيم و گريه های شادی را سر می داديم. شاد بوديم از اينکه اين چنين شهيد شد. حتی يک آخ هم نگفت. همديگر را دلداری می داديم.
انتهای متن/
منبع: پرونده فرهنگی، مرکز اسناد ایثارگران فارس