خاطره خودنوشت "سیدخدابخش موسوی" (5)
نوید شاهد - شهید "سیدخدابخش موسوی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «روزی که به نور آباد رسيدم تشييع جنازه برادر شهيدمان الله حسين لشکری بود که با ما در جبهه دهلاويه سوسنگرد به شرف شهادت نایل آمدند و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

عملیات طریق القدس

به گزارش نوید شاهد فارس، شهید "سیدخدابخش موسوی" سوم خرداد سال 1340 در روستای توتستان ممسنی دیده به جهان گشود. تحصیلات خود را از 7 سالگی آغاز کرد و دوره ی ابتدایی و راهنمایی را در شهرستان نورآباد گذراند. پس از آغاز جنگ تحمیلی، آبان سال 1360 با تعدادی از دوستانش راهی جبهه شد. دوران آموزشی را گذراند و در عملیات طریق القدس شرکت کرد و مجروح شد. پس از چند روز استراحت مجدد به جبهه بازگشت و در عملیات رمضان شرکت کرد. در همان سال به خیل سبزپوشان سپاه پاسداران پیوست. خرداد سال 1364 موفق به اخذ مدرک دیپلم در رشته ی علوم انسانی شد.
سید خدابخش در عملیات های سرنوشت سازی همچون فتح المبین، فتح خرمشهر، طریق القدس، رمضان، محرم و والفجر ها، خیبر و قادر حضور داشت. او بعد از رشادت های فراوان، در عملیات قادر در منطقه ی غرب (اشنویه عراق) به عنوان فرمانده گروهان علی بن ابیطالب (ع) شرکت کرد. وی سرانجام 19 شهریور سال 1364 به شهادت رسید.

متن خاطره خودنوشت: عملیات طریق القدس
در خاطره قبل خواندیم: من بلند شدم و بالای سنگر آمدم همين که رويم را از برگرداندم که بگويم اسدالله بلند شو تا برويم يک مرتبه مثل اين که مرا برق گرفت. ديگر خيال کردم که رفته ام و به زمين خوردم و ديدم تا هنوز زنده ام. گفتم: اسدالله بيا که من ديگر رفتم.
گفت: چی شده يک مرتبه زخم پايم را ديد و ناراحت شد. داشت اشک می ريخت و مرا کشيد روی زمين و توی سنگر آورد. ديدم حميدرضازاده شکمش سوراخ شده و سعيدی دارد در حال جان دادن است.
فقط می گفت: خدايا مرا ببخش من ديگر رفتم. برادران مرا ببخشيد. خلاصه برادر شهيدمان سعيدی جان خويش را در همان لحظه پهلوی ما تقديم الله و خون خود را نثار درخت نو نهال اسلام نمود روحش شاد باد.

ادامه خاطره:
خلاصه مرا برادر اسدالله بست و خواستم بلند شوم نتوانستم يک ترکش بزرگ به پايم و چند ترکش ريزه از زانو به بالا و  يک ترکش به پهلوی راست و يکی به پشت و يکی به گردن و دو تا به دست راستم خورده بود از همه جايم خون مي آمد. اسدالله با اعظم مرا کوله کردند و به سوی پشت جبهه آوردند. من که ديگر حال نداشتم و روی دوش آن ها بودم اين جسدهای عراقی را می ديدم ...
 
شش روز در مشهد
خلاصه خسته شدند مرا روی زمين گذاشتند تا اين که آمبولانس آمد و مرا سوار کرد و نگذاشتند آن ها با من بيايند. من هم ناراحت شدم که اسدالله و اعظم چه بر سرشان می آيد. ما را به سوسنگرد آوردند و به وسيله هلی کوپتر به سوی اهواز و از اهواز با هواپيما به سوی مشهد و بعد از شش روز در مشهد به سوی نورآباد آمدم.
 
شهادت حسین در دهلاویه
روزی که به نور آباد رسيدم تشييع جنازه برادر شهيدمان الله حسين لشکری بود که با ما در جبهه دهلاويه سوسنگرد به شرف شهادت نایل آمدند و از برادراني که در آن حمله با من بودند و شهيد شدند:1- الله حسين لشکري 2- کرم الله حيدري 3- محمد خسروی 4-  کريم هنر پيشه
تاريخ اعزام من به جبهه اين عمليات که به نام طريق القدس بود 8 آذر 1360 مجروح شدنم 9 آذر 1360 روز يک شنبه ساعت 11.
 
انتهای متن/
منبع: پرونده فرهنگی مرکز اسناد ایثارگران فارس
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده