استقرار نیروها در خاکريز شنی
به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد "نصرالله ايمانی" یکم فروردین سال 1337 در خانواده ای روحانی در کازرون دیده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد و پس از گذراندن دوران تحصیلی موفق به اخذ مدرک دیپلم شد. سال 1356 به سربازی رفت و در پادگان هشتگل اهواز مشغول به خدمت شد. با آغاز جنگ تحمیلی عازم جبهه شد و سرانجام 20 اردیبهشت سال 1362 در اثر اصابت خمپاره به شهادت رسيد.
متن خاطره خودنوشت: استقرار در خاکريز شنی
بالاخره هوا تاريک شده بود که رسيديم ثارالله در منتهی اليه کانال حفر شده بر خاکريز شن مستقر شديم. آتش عراق بر موضع شروع شد. لحظه ها به کندی می گذشت و آژير توپ و خمپاره ها گوش ها را کر می کرد. نبرد سهمگين ادوات زرهی دو طرف شروع شد. گلوله های توپ خودی درست در فاصله سه متری من و چند تن ديگر و از ارتفاع خيلی نزديک شليک می شد. دو جعبه نارنجک آوردم، به کمک حسين سبزواری چاشنی ها را سوار کرديم و به هر کدام دو عدد نارنجک دادم.
نماز در کانال
سرتا سر هوای اطرافم بوی دود و باروت فرا گرفته بود. در کانال نماز مغرب و عشا را خواندم. بيشتر افراد نشسته نماز می خواندند. بعضی ها را ترس گرفته بود. برای روحيه افراد دسته ايستاده نماز خواندم. بعد از چند دقيقه ای به طرف يک خاکريز جلوتر حرکت کرديم. مسير ناآشنا بود. روشنایی کمی که بر جاده حد فاصل می تابيد راه را مشخص می کرد. به خاکريز نزديک شدم.
چند شب بی خوابی
لحظه حرکت به طرف منطقه عمليات نامعلوم بود. فرمانده گروهان عبدالحسين طبيبی بود. معاون او هم ستوانيکم اسکندری. معاون دسته يکم که من سرپرست آن بودم همافر راهداری بود. تا ساعت دوازده شب پشت خاکريز مانديم. هوا ابری شده بود. زياد خسته به نظر می رسيدم و چند بار هم پشت خاکريز خوابم برد. دو شب قبل از عمليات اصلاً خواب نرفته بودم.
انتهای متن/