خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (59)
شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «بلافاصله که به دشت رسيديم با توپ و خمپاره ما را دنبال کردند ولی خوشبختانه هيچ کدام از بچه ها نه شهيد شدند و نه زخمی. در برگشتن خاطرات دوران اول جنگ با به ياد آوردم که همه ايذائی بود و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.

بازگشت از عملیات و یادآور خاطرات روزهای اول جنگ

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد "نصرالله ايمانی" یکم فروردین سال 1337 در خانواده ای روحانی در کازرون دیده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد و پس از گذراندن دوران تحصیلی موفق به اخذ مدرک دیپلم شد. سال 1356 به سربازی رفت و در پادگان هشتگل اهواز مشغول به خدمت شد. با آغاز جنگ تحمیلی عازم جبهه شد و سرانجام 20 اردیبهشت سال 1362 در اثر اصابت خمپاره‌ به شهادت رسيد.

بیشتر بخوانید: شناسایی، مسئولیتی خطیر در یک عملیات// قسمت 57

متن خاطره خودنوشت: بازگشت از عملیات و یادآور خاطرات روزهای اول جنگ

بلافاصله که به دشت رسيديم با توپ و خمپاره ما را دنبال کردند ولی خوشبختانه هيچ کدام از بچه ها نه شهيد شدند و نه زخمی. در برگشتن خاطرات دوران اول جنگ با به ياد آوردم که همه ايذائی بود و مسيری را با درد و رنج می رفتيم و يا موفق می شديم يا نمی شديم و در هر دو صورت هميشه فرار کردن از مهلکه به دنبال داشت.

جبهه، جبهه ی قبلی نبود

آمديم به ثارالله موج اعتراض همراه با نااميدی زايدالوصفی در بچه ها ديده می شد. وقتی به ثارالله رسيديم، همه چيز را عوض شده ديديم. مثل اينکه اين جبهه، جبهه قبلی نيست. بچه ها خيال می کردند تماماً ما در همه جبهه ها شکست خورده ايم. هر چه بيشتر برای بچه ها صحبت می کردم که شايد آنها را به رضايت بکشم ولی فايده ای نداشت. دشمن منطقه ثاراله را به شدت زير آتش گرفته بود. هميشه دشمن اين کارها را می کرد. وقتی که مورد حمله قرار گرفت سعی می کرد منطقه اصلی را بکوبد تا از پشتيبانی جلوگيری کند.

عمليات ايذائی

فرمانده گردان اعتراض کرد که چرا حمله نکرديد. او به ما اعتراض می کرد و ما هم سر او داد می کشيديم بالاخره بعد از يک سلسله درگيری های لفظی، گفتند که اين عمليات ايذائی بوده و می خواستند با اين حرف موضوع را خاتمه دهند اما تا آنجا که من اطلاع دارم هيچ وقت عمليات ايذائی به يک گردان محتاج نيست. هر چند هم که منطقه وسيع باشد. دوم اينکه در عمليات ايذائی ما که با دشمن درگيری نداريم چرا ميدان مين را خنثی می کنند ؟

و اما از گروهان سوم و يکم بگويم؛ گروهان سوم که با ما بود و برگشت. ولی گروهان يکم، آن ها درست مثل ما شده بودند. آن ها ساعت 5:30 در فاصله 50 متری دشمن بوده اند ميدان مين هم پاک نشده بود هر چند که افراد اعتراض می کردند که برگرديم (البته آنهائی که قبلاً در عمليات ها شرکت کرده بودند) و هر چند که فرمانده می گويد برگرديم، ولی بی فايده، با مهمات کم در روشنی هوا حمله می کنند، پشتيبان هم نداشتند، بی گدار و بدون مقدمه و بدون سازمان حمله می کنند پائين ترين قسمت تپه بين ميدان مين و دشمن اسير می شوند در محاصره می افتند. تعداد زيادی از آنها کشته می شوند و تعدادی ديگر زخمی و معدودی هم زنده می مانند تا ساعت 4:30 بعد از ظهر همانروز مقاومت می کنند. راه فرار هرگز ممکن نبوده جز اينکه فرمانده گروهان و فرمانده هان دسته فرار می کنند.

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده