خاطره خودنوشت شهيد حميد شبانپور«1»
شهيد «حميد شبانپور» در نامه ای از خاطرات خود برای خانواده می نویسد: «امروز عصر مورخ 1 اسفند 1361 برگشتيم خط. ما شب در انديمشک منزل چند نفر از مجاهدان عراقی خوابيديم و...» متن کامل نامه این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

مهمان مجاهدان عراقی

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد «حميد شبانپور» 9 فروردین سال 1337 در خانواده ای عشايری در حومه مرودشت فارس ديده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد. تحصيلات ابتدايی را در روستای جمال آباد و راهنمایی و دبیرستان را در ارسنجان گذراند. با آغاز جنگ تحمیلی عازم جبهه نبرد شد و سرانجام 9 اسفند سال 1363 با سمت معاون گردان حضرت زینب (س) در منطقه سومار به شهادت رسید.

خاطره خودنوشت: شش ساعت تا اندیشمک

بسم الله الرحمن الرحيم، پدر عزيز و مادر مهربانم و برادران عزيزم کمال و رضا و حسن سلام. ضمن تقديم عرض سلام سلامتی فرد شما و خانواده ی شما را از درگاه خداوند بزرگ مسئلت می دارم و اميدوارم که حال همه ی شما خوب باشد و هيچگونه ناراحتی رخسار گلگون شما افسرده خاطر ننمايد.

اگر جويای حال بنده ی عبد و عبيد و حقير برآمده باشيد الحمدالله حالم بسيار خوب می باشد و اصلاً ناراحتی ندارم. ضمناً برای مدت 36 ساعت با دو تا از بچه های مرودشت مرخصی گرفتيم و رفتيم انديمشک چشمانتان روز بد نبيند تا انديمشک، 15 ماشينی سوار و پياده شديم و تا آن وقت رسيديم درست شش ساعت در راه بوديم.

مهمان مجاهدان عراقی

امروز عصر مورخ 1 اسفند 1361 برگشتيم خط. ما شب در انديمشک منزل چند نفر از مجاهدان عراقی خوابيديم و خيلی به ما احترام گذاشتند. حال که نامه می نويسم حدود ساعت يازده شب است. هر از گاهی صدای انفجار خمپاره صدامی ها مرا از جا حرکت می دهد. آن ها به خيالشان که من می ترسم.

خمپاره های بی هدف

هر چه هم خمپاره می اندازند يکی از آنها به کسی اصابت نمی کند همه اش اين طرف و آن طرف می افتد. راستی عکسی که با ابراهيم گرفتم از هر کدام نمونه اش را بفرستيد حتماً نزد ابراهيم است. در ضمن حسن جان چاپق و کيسه نقلی که تحويلت دادم بندش و جلد چاپق برای خودم است همه را نزد خودت نگهدار تا بعد بيايم بگيرم.

آیه ای از سوه قرآن، دشمنان را کور می کند

جای شما خالی من اينجا خوراکم خيلی زياده شده و غذا خيلی زياده می خورم و هر از گاهی هم می رويم سراغ برادران مزدور بعثی. آنها از آن طرف مين در زمين می کارند ما هم مين آنها را خنثی می کنيم و بر می گرديم. بدبخت ها از لطف خداوند کور هستند و نمی بينند. يک آيه از سوره قرآن می خوانيم و حرکت ديگر اصلاً ما را نمی بينند حتی با دروبين شب بينی نگاه می کنند و قادر به ديدن ما نيستند.

از ما همه را سلام برسانيد. در ضمن من و آزادی همت يک روز در ميان يک سرکشی به همديگر می کنيم و هر کاری می کنم می گويد نمی روم مرودشت. خداحافظ شما حميد شبانپور 1 اسفند ماه 1361. والسلام

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده