خاطره شهید فتحی قسمت«2»
شهيد «حيدرقلی فتحی» در دفتر خاطرات خود می‏‎نویسد: «حدود 20 نفر از برادران سرباز در يک سنگر که بچه‏‎ها پيدا کرده بودند رفتيم و حدود 10 نفر از برادران در سنگر ديگر رفتند...» متن کامل قسمت دوم خاطره روزنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

صدای گلوله و ناله رزمندگان جبهه را غم انگیز کرده بود

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد «حيدرقلی فتحی» 4 اسفند ماه 1337 در روستای ماديان شهرستان داراب در خانواده‏‎ای پايبند به اصول دینی از پدر و مادری مسلمان دیده به جهان گشود. 6 ساله بود که راهی مدرسه شد و دوران تحصیلی خود را تا مقطع دیپلم با موفقیت پشت سرگذاشت. با آغاز جنگ تحميلی راهی جبهه شد و سرانجام 14 خرداد ماه 1361 پس از نبرد با بعثيان کافر در جبهه جفير خرمشهر در عمليات بيت المقدس به درجه رفيع شهادت نائل آمد.

بشتر بخوانید: اعزام از کرخه به بستان، غم انگيزترين روز

خاطره خودنوشت قسمت«2»: صدای گلوله و ناله رزمندگان جبهه را غم انگیز کرده بود

حدود 20 نفر از برادران سرباز در يک سنگر که بچه ها پيدا کرده بودند رفتيم و حدود 10 نفر از برادران در سنگر ديگر رفتند. ساعت 4:10 دقيقه صبح بود که يک گلوله توپ سنگر برادران را با خاک يکسان کرد. صدای ناله بچه ها و صدای ناشی از خمپاره و توپ يک صدای عجيب و غم انگيزی را تشکيل داده بود. ما چند نفر که در يک سنگر بوديم شهادتین خود را گفتيم و خود را آماده شهادت کرديم، زيرا مرگ را در چند قدمی خود می ديديم .

باران گلوله تانک و توپ

بعد از فرو ريختن سنگر برادران، موقعی که بالای سر سنگر بچه ها رسيديم ديدم متأسفانه 4 نفر از برادران شهيد شده بودند و حدود 6 نفر از آن ها به سختی زخمی شده بودند. آن قدر ناراحت شده بوديم که حد نداشت. تا ظهر ساعت 12 آنجا بوديم خمپاره و گلوله تانک و توپ مثل باران می باريد. فقط نظر خدا و امام زمان بود که ما چند نفر سالم بوديم.

اعزام به خط مرزی

ساعت 12 ظهر ما از آن جبهه به پشت جبهه جای خودمان برگشتيم و از آنجا بلافاصله به جبهه زد و در نوار مرزی ايران و عراق اعزام شديم. در اين جبهه يک اتاق از دهکده ويران شده گرفتيم و در آنجا اسکان يافتيم تا امروز 23 بهمن ماه 1360 در اينجا هستيم و در حال حاضر ساعت 5 غروب از مأموريت برگشته ايم و عده ای ديگر از برادران جای ما آمده اند و ما به همان دهکده برگشته ايم.

مرخصی 10 روزه

جمعه 23 بهمن ماه 1360 عصر همان روز گروهان ما کلا حرکت کرديم به طرف غرب بستان در دهکده ای که از آن جا چريک های محلی به خوبی می توانستند وارد مرز شوند. مدت 10 روز در آنجا مانديم و 28 بهمن ماه 1360 به ما 10 روز مرخصی دادند. تاريخ 9 اسفند ماه 1360 از داراب به شيراز و از شيراز به اهواز آمديم . 10 اسفند ماه 1360 به جای قديمی يعنی جبهه کرخه نور رفتيم. باز به اهواز برگشتيم و بليط گرفتيم و به شيراز و از آنجا به داراب رفتيم . مدت 5 روز در آنجا مانديم. تاريخ 15 اسفند ماه 1360 به اهواز آمديم و به جای قديی خودمان برگشتيم.

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده