شبنم رخسار چمنها را پوشانده بود
به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد «نصرالله ايمانی» یکم فروردین سال 1337 در خانواده ای روحانی در کازرون دیده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد و پس از گذراندن دوران تحصیلی موفق به اخذ مدرک دیپلم شد. سال 1356 به سربازی رفت و در پادگان هشتگل اهواز مشغول به خدمت شد. با آغاز جنگ تحمیلی عازم جبهه جنگ شد و سرانجام 20 اردیبهشت سال 1362 بر اثر اصابت خمپاره به شهادت رسيد.
بیشتر بخوانید: پنج سنگر ديدهبانی // قسمت 62
متن خاطره خودنوشت:
خاکريز اول جبهه کربلا غرب شوش دانيال 6 فروردین سال 1361 بعد از نماز صبح با بی سيم تماس گرفتم. از اوضاع سئوال کردم. وضع خوب بود. در قسمت تپه 135 و 146 عمليات شروع شده بود. هنوز نتيجه مشخص نبود. مسئول تدارکات فرستادم صبحانه آورد. بعد از صرف صبحانه از طرف گردان اعلام شد امروز هم بايد در اين قسمت بمانيد. اعلام آماده باش کامل به افراد داده شد و افراد در همان حال آماده باش ماندند تا نزديکی های غروب. بعد از مشخص شدن وضع نگهبانی بیسيم اعلام کرد که پانزده نفر را به کمک شما فرستاديم. با خود بیسيمچی (بهنام آمالی) آمدم گروه را به طرف خاکريز هدايت کردم. تعدادی از افراد که نگهبان نبودند به داخل يک سنگر که به عنوان مسجد بود فرستادم با همان حالت قبلی شب را پشت سر گذاشتيم.
حرکت به سمت تپه 120 از پيچ و خم تپههای کوچک و سبز
4:30 صبح خاکريز کربلا 7 فروردین سال1361 بیسيم اعلام کرد که بايد به طرف تپه 120 برويد و از آنجا هم به طرف 135 پيشروی کنيد. افراد دسته در کمترين فرصت ممکن آماده شدند. سرپائی صبحانه خورده شد. از جلو خاکريز ميان پيچ و خم تپههای کوچک و سبز در هوای آزاد صبحگاهی حرکت آغاز شد.
شبنم رخسار چمنها را پوشانده بود
صحرا منظره جالبی داشت. نخستين فروزش خورشيد پرتو افشانی میکرد. شبنم رخسار چمنها را پوشانده بود. قدمهای سنگين و با وقار اين رزمندگان آنچنان شور و هيجانی در من ايجاد کرده بود که خود به خود لبهايم سرودهای دشتی را با صدای بلند میخواند. بالافاصله بعد از قطع شدن شعر تمامی افراد دسته و گروهان با هم سرود مشترکی را خواندند. نفر شناسایی به فاصله 20 متری دسته حرکت می کرد.
انتهای متن/