خاطره خودنوشت شهید نصرالله ایمانی«65»
شهید «نصراله ایمانی» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «8 فروردین سال 1361 با حسين سبزواری و حميد غلامپور و نادر زارع به طرف سايت 5 حرکت کرديم. از سايت زياد تعريف می کردند. ساختمان ها هم از دور پيدا بود که...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.

انهدام تأسيسات سايت

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد «نصرالله ايمانی» یکم فروردین سال 1337 در خانواده ای روحانی در کازرون دیده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد و پس از گذراندن دوران تحصیلی موفق به اخذ مدرک دیپلم شد. سال 1356 به سربازی رفت و در پادگان هشتگل اهواز مشغول به خدمت شد. با آغاز جنگ تحمیلی عازم جبهه جنگ شد و سرانجام 20 اردیبهشت سال 1362 بر اثر اصابت خمپاره‌ به شهادت رسيد.

بیشتر بخوانید: لبخند ماندگار رزمندگان // قسمت 63

متن خاطره خودنوشت:

7 فروردین 1361 اين روز شايد از خوشترين روزهایی بود که در اين مدت که در شوش بودم پيش آمده بود. احساس آزادی که اين خود بزرگترين نعمت الهی بود. چند عکس با برادران گرفتيم يکی دو تا سيب هم خورديم. تمام مدت روز روی تپه مانديم تعداد نيروها زياد بود. قرار شد شب هم بمانيم. نزديک غروب از سنگرهای عراقی ها تعدادی پتو و فرش آورديم. مجبور بوديم در هوای آزاد بخوابيم. با اينکه هوا زياد سرد بود . ( سنگر عراقی ها، هم کثيف بود و هم از تپه کمي دورتر) . شب را به صبح کرديم ، آن شب هم با خوشی و خوشحالی تمام شد.

انهدام تأسيسات سايت

8 فروردین سال 1361 با حسين سبزواری و حميد غلامپور و نادر زارع به طرف سايت 5 حرکت کرديم. از سايت زياد تعريف می کردند. ساختمان ها هم از دور پيدا بود. قسمتی از راه را با يک ماشين ارتشی رفتيم. قسمتی از راه هم پياده. آثار نامردی و مزدوری صداميان آشکار بود. تمام تأسيسات سايت را منهدم کرده بودند. از تمام ساختمان ها جز آوار چيزی نبود. اياب و ذهاب بازديد کنندگان هم زياد به نظر می رسيد.

روستای صندول

چند عکس گرفتيم. در راه از سنگر عراقی ها دو پيراهن آوردم مسير برگشتن با يک جيپ ميوتا روی تپه آمديم بلافاصله بعد از رسيدن، دستور حرکت به طرف روستای صندول داد شد. با مشاين به طرف صندول رفتيم صندول روستایی بود در ميان دشتی از شنزار که طرف غرب آن به باتلاق ختم می شد. معلوم نبود اين روستا که تماماً از گل ساخته شده اين گل را از کجا آورده بودند.

شب چند پست نگهبانی گذاشتيم. تعدادی از بچه های کازرون هم با يک خاور آمده بودند و شب ماندند پيش ديگر برادران کازرونی (7:30 شب دهکده صندول)

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده