سنگری پشت خاکريز
سال 1360 درحالیکه 19 ساله بود به صورت داوطلبانه به جبهه جنوب شتافت و در عمليات آزادسازی بستان شرکت کرد. با عشق و علاقه ای که به سپاه پاسداران داشت به عضويت اين نهاد درآمد. سال 1362 ازدواج کرد که حاصل آن سه فرزند بود.
او در طول جبهه فرماندهی گردان امام حسين(ع) تيپ 46 الهادی(ع)، مسئوليت محور آبادان، فرمانده گردان کميل (تخريب) را بر عهده داشت. پس از پذيرفتن قطعنامه 598 او ماموريت پاکسازی منطقه را برعهده گرفت. پس از انجام چند مأموريت 9 مهر ماه 1370 در پاکسازی نهر خين با انفجار مین مجروح شد که منجر به قطع دو دست از ناحيه مچ و از دست دادن دو چشم و از بين رفتن لاله و پرده گوش چپ و قريب به 300 ترکش در بدن شد. وی سرانجام 14 مهرماه 1383 پس از تحمل 13 سال رنج و مشقت در شيراز داشت به شهادت رسید.
بیشتر بخوانید: برادر شهيدم ديدبان تيپ کربلا // خاطره«9»
خاطره خودنوشت «10»: سنگری پشت خاکريز
يک روز من و نگهدار در سنگری که پشت خاکريز بود رفتم و با دوربين نگاه کرديم البته هميشه نگاه میکرديم در تپه ديدبانی ولی وقتی پايين میآمديم سنگرهای استراحت و نگهبانی شب که در پشت خاکريز هست در اوقات بيکاری با دوربين کوچک دو چشم به مزدوران نگاه میکرديم.
در روبروی ما چند سنگر دشمن مخفی بود که با چشم ديده میشد. اما تفنگهای ما بدون دوربين بود ولی مزدوران بعثی با تفنگهای دوربين دار به شکار میآمدند و ما چون آفتاب صبح از پشت سر ما میتابيد بر آنها مسلط بوديم از لحاظ ديد و نگاه کردن کاملا مشخص بود و منتظر بوديم که شکاری در سنگرها پيدا شوند و ما فوری به طرف آنها تيراندازی میکرديم.
تفنگ ژـ3 چون حالت نشانه گيری آن دقيق است و من هم به آن زياد علاقه داشتم خيلی خوب تيراندازی میکردم.
انتهای متن/