غلبه بر جنایتکاران بعثی
سال 1360 درحالیکه 19 ساله بود به صورت داوطلبانه به جبهه جنوب شتافت و در عمليات آزادسازی بستان شرکت کرد. با عشق و علاقه ای که به سپاه پاسداران داشت به عضويت اين نهاد درآمد. سال 1362 ازدواج کرد که حاصل آن سه فرزند بود.
او در طول جبهه فرماندهی گردان امام حسين(ع) تيپ 46 الهادی(ع)، مسئوليت محور آبادان، فرمانده گردان کميل (تخريب) را بر عهده داشت. پس از پذيرفتن قطعنامه 598 او ماموريت پاکسازی منطقه را برعهده گرفت. پس از انجام چند مأموريت 9 مهر ماه 1370 در پاکسازی نهر خين با انفجار مین مجروح شد که منجر به قطع دو دست از ناحيه مچ و از دست دادن دو چشم و از بين رفتن لاله و پرده گوش چپ و قريب به 300 ترکش در بدن شد. وی سرانجام 14 مهرماه 1383 پس از تحمل 13 سال رنج و مشقت در شيراز داشت به شهادت رسید.
بیشتر بخوانید: سنگر تدارکات زیر آتش دشمن // خاطره«15»
خاطره خودنوشت «16»: غلبه بر جنایتکاران بعثی
يک روز ديگر من و نگهدار داشتيم در بين خاکريزها قدم میزديم و بر جسد عراقیها که در عمليات حصر آبادان مرده بودند و در زير خاک بعضی از آنها سر و بعضی دست و پايشان بيرون بودند نگاه میکرديم و گفتيم که آيا اين جوانان زن و فرزند و پدر و مادر ندارند؟ آيا روزی اين پدر و مادرها فرزند خود را نمیجويند؟ در کجا بجويند در چه مکانی و چه شهری؟ و به چه صورت و برای چه اينطور جان خود را فدا میسازند.
نمی دانم اين بعثیهای مزدور چگونه جواب آنها را میدهند. آيا روزی میشود که پدر و مادر اين جوانها به هوش آيند و بپاخيزند و بر جنايتکاران غلبه کنند و حق خويش را بگيرند.
اصابت ترکش خمپاره 60
بعد از يک سری مسائل که در بين خودمان بيان نموديم به سوی مقر خويش روانه شديم. وقتی به نزديکی مقر رسيديم چون فاصله ما کم بود خمپاره 60 میرسيد و يکباره فهميديم که خمپاره به سرما دارد فرود میآيد.
فورا هر دو در کنار هم خوابيديم که سر هر دو در کنار هم جا گرفت. موقعی که خمپاره منفجر شد و بعد از چند لحظهای نگاه کرديم تا درست يک ترکش بين سر من و نگهدار افتاده که بين سر هر يکی شايد چند انگشت فاصله داشت.
گفتم نگهدار حالا اگر اين ترکش به سر يکی از ما خورده بود يکی ديگر از ما تنها میماند ولی نظر خدا را ببين که تا چه حد به ما رحم میکند. در همين مدت چند بار برای ما اتفاق افتاده که به ما اثری نشد.
انتهای متن/