خاطره‌ای از شهید بهمن امیری «14»
شهيد «بهمن اميری» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: « سکوتی مرگبار بر شهر حکم‌فرما بود. خبر از هيچ چيز نبود. تنها خرابی چيز ديگر نظر انسان را جلب نمی‌کرد...» متن کامل خاطره چهاردهم این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.

خرمشهر، شهری که بسياری را در آغوش گرم خود نهفته است

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد «بهمن اميری» یکم فروردین سال 1345 در شهرستان ني ريز دیده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد و تحصیلات ابتدایی را با موفقیت پشت سرگذاشت. دوران راهنمایی را در مدرسه فاطمی و دوره هنرستان را در مدرسه آب باریک شیراز گذراند. پس از آن به عضویت سپاه پاسداران در آمد و عازم جبهه نبرد شد. وی پس از سالها مجاهدت سرانجام 4 تیر ماه 1367 آسمانی شد.

بیشتر بخوانید: منورهايی که چند دقيقه‌ای يکبار تاريکی را می‌شکنند // قسمت 13

متن خاطره خودنوشت «14» : خرمشهر، شهری که بسياری را در آغوش گرم خود نهفته است

صبح شد. بلند شديم. پس از خواندن نماز و زيارت عاشورا و نوحه خوانی يکی از برادران و آنگاه پس از صرف صبحانه آماده حرکت شديم. از جهاد بيرون آمديم وارد خيابان‌های آبادان شديم. سکوت مرگبار بر شهر حکم‌فرما بود. خبر از هيچ چيز نبود. تنها خرابی چيز ديگر نظر انسان را جلب نمی‌کرد. به هر گوشه نگاه می‌کرديم خرابی بود.

شهر تنها در اين خطه مبارک خفته و فقط نظاره گر ورود سلحشوران اسلام می‌باشد و سپس آمديم سپاه آبادان برگه ورود به خرمشهر. شهری که بسيار عزيزانی را در آغوش گرم خود نوازش کرده و می کند.

شهری که با خون برادران پاسدار و بسيج و سرباز آغشته است. تازه وارد دژبانی خرمشهر که در بيرون شهر حماسه آفرين آبادان است رسيده ايم و منتظر حرکت به سوی سرزمين قيام سرزمينی که جهان آراها را در آغوش گرمش پروريده است. خرمشهری که مرزی است ميان حق و باطل.

ناگفته نماند در شهر آبادان پيرزن‌هايی را مشاهده کرديم که همچنان استورانه راه می‌رفتند و چهره شان مملو از صبر و استقامت، صبر و شکيبايی و صبر و وحدت بود. پسرک خردسالی را ديدم که کلاه جنگی به سر گذاشته بود و نشان می دهد که در آينده دنباله رو سربازان اسلام خواهم بود.

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده