خاطره شهيد حبيب‌اله کريمی قسمت «20»
شهيد «حبيب‌اله کريمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «بعد از نماز مغرب و عشا، برادر آهنگران ما را در آخرين لحظات وقوف در عرفات با دعای کمیل به فیض رساند و سپس به طرف مشعرالحرام حرکت کرديم و آنقدر شلوغ و ترافيک بود که...» قسمت بیستم خاطره این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.

آخرين لحظات وقوف در عرفات با دعای کمیل

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد حاج «حبيب‌اله کريمی» هفتم اسفندماه سال 1336 در يک خانواده مذهبی در شهرستان آبادان دیده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد. پس از گذراندن دوران تحصیلی و اخذ مدرک دیپلم به خدمت سربازی رفت. با آغاز جنگ تحمیلی در آبادان ماند و از میهن اسلامی دفاع کرد. سال 1361 دوره عمومی سپاه را در اهواز گذراند. سال 1360 پدرش را در درگیری اشرار از دست داد. وی سرانجام پس از 7 سال حضور مستمر در جبهه 22 فروردین 1366 به شهادت رسید. پیکر پاکش در گلزار شهدای شیراز به خاک سپرده شد.

شهید حبیب‌اله کریمی سال 1365 به سفر زیارتی حج تمتع مشرف می شود. وی در دفتر خاطرات خود از این سفر معنوی می نویسد.

بیشتر بخوانید: صحرای عرفات یا روز محشر / قسمت19

متن خاطره قسمت «19» : آخرين لحظات وقوف در عرفات با دعای کمیل

بعد از نماز مغرب و عشا، برادر آهنگران ما را در آخرين لحظات وقوف در عرفات با دعای کمیل به فیض رساند و سپس به طرف مشعرالحرام حرکت کرديم و آنقدر شلوغ و ترافيک بود که ساعت 10 از عرفات کوچ کرديم و ساعت 4 صبح به صحرای مزدلفه يا مشعرالحرام که شايد چيزی حدود 15 کيلومتر فاصله بود رسيديم.

در آن بيابان همه در پی جمع کردن سنگ ريزه جهت رمی جمرات شيطان بودند و در دل تاريکی دنبال سنگريزه‌ای می‌گشتند که خدا فرمان داده بود. تمام کوه‌ها و دامنه کوه، سفيد شده بود. همه‌ با لباس احرام جهت فرمان خدا در بيابان می‌گشتند.

صحرای مشعرالحرام جایی است که انسان پس از آن که در بيابان عرفات به شناختن رسيد در اين صحرا به شعور متعالی می‌رسد و باز در اين صحرا تکامل پيدا می‌کند. وقت اختيار جهت وقوف در صحرای مشعرالحرام از سپيده صبح است. طلوع صادق تا طلوع آفتاب و سپس بايد به سمت منا کوچ کرد.

خداوند چه رازهایی در اين بيابان‌ها نهفته که با اين مغز کوچک ما قابل فهم نيست. فقط همين که فضای اين بيابان‌ها به انسان طروات و جلای روح می‌دهد.

قبل از طلوع آفتاب راه افتاديم و در وادی مُحسّر توقف کرديم تا آفتاب طلوع کند و سپس به سمت منا پياده حرکت کرديم. واقعاً در آن بيابان غوغایی بپا بود. همه با سرعت به سمت منا در حرکت بودند. هر کاروان با بلندگو و يا پرچم و يا علامتی سعی در اين راه داشت که نفرات همديگر را گم نکنند و در همين حال به سرعت به منا برسد.

آنقدر جمعيت زياد بود که ترافيک نفر پياده شده بود، در ميان ماشين‌هايی هم بود که احتمالاً از کشورهای نزديک که با عربستان راه زمينی داشتند آمده بودند و آنها با ماشين در ميان انبوه نفرات پياده گم شده بودند و شايد خيلی کندتر از آن‌ها می‌رفتند و ما تقريباً ساعت 7 صبح به منا و به محل اقامتی که از پيش تعيين شده بود رسيديم.

ادامه دارد...

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده