وصیت شهید شکراله عابدينی «2»
شهید «شکراله عابدينی» در وصیت خود می‌نویسد: «اينجانب بنا به وظيفه خويش و لبيک به ندای امام صلاح ديدم که با يک دست سلاح و با دست ديگر قرآن را برگيرم و روانه جبهه شوم. ناگفته نماند من به شهادت خودم يقين داشتم و به چنين روز موعود منتظر بودم اميدوارم که...» متن کامل وصیت دوم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

به شهادت خودم يقين داشتم

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد «شکراله عابدينی» 30 شهریور سال 1346 در ميان ايلات عشاير جنوب کشور ديده به جهان گشود.  در 7 سالگی به مدرسه رفت و تحصیلات خود را تا مقطع سوم متوسطه در رشته تجربی گذراند. دانش‌آموز بود که راهی جبهه جنگ شد و سرانجام 27 دی ماه 1365 در شلمچه بر اثر اصاب ترکش خمپاره به شهادت رسید. پیکر پاکش در گلزار شهدای زرین آباد کازرون به خاک سپرده شد.

متن وصیت «2» : به شهادت خودم يقين دارم

بسم الله الرحمن الرحيم پس از حمد و ثنای خدای مهربان و سلام و درود فراوان به امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و نائب برحقش ابراهيم زمان خمينی بت شکن و سلام و درود بر خانواده‌های شهدا.

چند جمله‌ای بنابر وظایف شرعی به عنوان وصيت‌نامه مرقوم می‌دارم: خداوندا تا ما را نيامرزی از دنيا مبر. خدايا تو را به خون حسين(علیه السلام) و به ناله‌های زينب سلام الله علیها قسمت می‌دهيم که ما را رستگار کن.

اينجانب بنا به وظيفه خويش و لبيک به ندای امام صلاح ديدم که با يک دست سلاح و با دست ديگر قرآن را برگيرم و روانه جبهه شوم. ناگفته نماند من به شهادت خودم يقين داشتم و به چنين روز موعود منتظر بودم اميدوارم که ما هيچ وقت آخرت خود را به اين دنيای فانی نفروشيم. اگرچه اين دنيا قشنگ و نفيس و زيباست اما هر چه دنيا قشنگ و زيبا باشد آن خانه پاداش الهی خيلی قشنگ‌تر و زيباتر و عالی‌تر است.

هرگز به اين دنيا دل نبنديد زيرا اين دنيا مانند جاده‌ای است که از آن بايد عبور کرد؛ پس آيا می‌شود جاده را به عنوان جا و مکان اصلی انتخاب کنيم؟ بهترين طريق برای عبور از اين جهان فانی شهادت است؛ شهادت مانند عسل بلکه از آن هم شيرين تر است. ما بايد شهيد شويم تا برای هدفمان شاهد باشيم. بايد به امام خود بگویيم که ما اهل کوفه نيستيم بلکه امام چشم ما است جانمان را می‌دهيم ولی چشممان هرگز...

مرغ باغ ملکوتم نيم از عالم خاک         چند روزی قفسی ساخته‌اند بهر تنم
حجاب چهره جان می‌شود غبار تنم      خوشا دمی که از اين چهره پرده برفکنم

چنين قفس نه سزای چون من خوش الحانيست       روم به روضه رضوان که مرغ آن چمنم.

اين جهان مانند قفس است و ما هم پرنده‌ای هستيم که در قفس جهان زندانی، پس خوشا به حال آن کسانی که زودتر از اين قفس آزاد می‌شوند بالاخره اين را بگويم که خون ما از خون علی اکبرها و علی برزها و محسن‌ها و جاويدها و صدها شهيد ديگر رنگين تر نيست و بايد ما هم فدا شويم.

ما بايد شهيد شويم تا با قطره قطره خونمان کافر و عصيانگر را رسوا سازيم و رنگ پليد و تيره ظلم را از صحنه گيتی بزدائيم. خداوندا شهادتم را چنان قرار بده که در دار ابد در مقابل سيد الشهدا حسين (علیه السلام) شرمنده نباشم.

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده