خاطره خودنوشت شهید رستمی قسمت «17»
شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «باد سختی می‌وزيد و هوا سرد بود ولی اتفاق قابل ملاحظه‌ای نبود و ضمن سرکشی به نگهبان‌ها و اطمينان از بودن آن‌ها در سر پست، ماه را ديدم که از پشت کوه آرام به بيرون خزيد و مهتابی روی تپه‌ها را فرا گرفت من داخل سنگر شدم و...» قسمت هفدهم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.

برف شدید

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد «هوشنگ رستمی» چهارم خرداد سال 1319 در خرم‌آباد لرستان دیده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد. تحصيلات خود را تا مقطع لیسانس در رشته علوم و فنون نظامی گذراند. اردیبهشت سال 1344 به استخدام ارتش درآمد. پس از سپری نمودن دوره‌های آموزشی، داوطلبانه به تيپ 55 هوابرد شيراز منتقل شد. سال 1357 با شروع درگیری در کردستان خود را به جبهه غرب رساند و تا پایان جنگ حضور مستمر در جبهه داشت. وی سرانجام پس از سال‌ها مجاهدت 20 آذر سال 1369 در حین پاکسازی ميدان مين بر اثر انفجار مين به شهادت رسید. پیکر پاکش در بهشت رضا خرم آباد به خاک سپرده شد.

بیشتر بخوانید: برف و سرمای شدید و یک خبر خوش / قسمت «18»

قسمت هفدهم خاطره خودنوشت شهید «هوشنگ رستمی» : یک شب مهتابی و پایان خاطرات یک روز

شب سوم اسفندماه باد سختی می‌وزيد و هوا سرد بود ولی اتفاق قابل ملاحظه‌ای نبود و ضمن سرکشی به نگهبان‌ها و اطمينان از بودن آن‌ها در سر پست، ماه را ديدم که از پشت کوه آرام به بيرون خزيد و مهتابی روی تپه‌ها را فرا گرفت من داخل سنگر شدم و خاطره شب خود را هر چند که کم و خلاصه بوده يادداشت کردم، دفتر را بستم و خاطرات امشب به پايان می‌رسد.

روز سوم اسفندماه 1359

روز سوم يک روز عادی بود؛ اتفاق مهمی نبود، جای خمپاره اندازهای 81 ميليمتری که خودم با آن‌ها کار می‌کردم، نامناسب بود به اين صورت که در زير ميخچه‌های آن سنگ وجود داشت که تراز نبود و نمی‌شد به طور متعادل با او کار کرد.

آن روز با کمک سربازها جای قنداق و دو پايه‌های آن‌ها را صاف کردم و می‌شد بهترين تيرهای موثر را با آن‌ها اجرا کرد.

شب سوم هوا بسيار سرد و کشنده بود ولی بدون هيچگونه درگيری گذشت؛ روز سوم اسفند هوا ابری و سرد بود. آن روز برای انجام بعضی از کارهای لازم و سفارشات من از سنگر بيرون آمدم، چون سوز سرما با باد محشر می‌کرد.

روز چهارم اسفند بود و من انتظار داشتم و لااقل سه يا چهار فروند هليکوپتر به سردشت بيايند، زيرا شش نفر از پرسنلم را مرخصی داده بودم تا به خانواده‌های خود سر بزنند آن‌ها در پادگان سردشت به انتظار هليکوپتر نشسته بودند.

ولی متاسفانه از ساعت 9 صبح برف همراه با بادی سوزان و وحشتناک شروع گرديد و زمين از وجود برف سفيد گرديد، ديد به اندازه‌ای محدود بود که حتی تا فاصله 10 قدمی خود را نمی‌شد، ببينی.

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده