به خون شهدا فکر کنید که فدای این کشور شدند
جانباز سرافراز «مقصود ارجمند» فرزند علی متلد سال 1331 در شهر میاندوآب می باشد. در زمان انقلاب فعالیت انقلابی داشته است و در سال 1358 به سربازی می رود. دوره ی= آموزشی را در تبریز می گذراند و سپس در تبریز و در ارتش به عنوان دژبان شهر خدمت می کرد. پس از پایان خدمت در سال 1360 به استخدام سپاه در آمد و بر اثر ترکش خمپاره دو زمانه یکبار و بر اثر اصابت 5 گلوله بار دیگر مجروح و به درجه ی جانبازی نائل آمده اند.ایشان جانباز 55 درصد است.
انقلاب
من در دوران انقلاب اسلامی برای کار در تهران بودم و در تظاهرات شرکت می کردم .تهران تظاهرات و حکومت نظامی بود . دو نفر باهم نمی توانستند راه بروند . در منطقه راه آهن تهران یک پارک بود ، آنجا بودم .ارتش به کارگر ها و اهالی منطقه حمله کرد و جمعیت فرار می کرد، به مسافر خانه ها و مکان هایی که پنهان شوند. میدان خراسان که تانک ها را مستقر کرده بودند حق اجتماع دو نفر نبود . مسجدی در آن حوالی بود و روحانی مسجد مردم را ارشاد می کرد و با صحبتهای ایشان مردم درتظاهرات شرکت می کردند و مرگ بر شاه و مرگ بر طاغوت می گفتند. آنها مردم را دنبال می کردند تا دستگیر کنند. وقتی حین تظاهرات به مردم شلیک می کردند و بعضی ها شهید می شدند مردم او را بلند می کردند و شعار الله اکبر خمینی رهبر یا شعار شهیدان زنده اند الله اکبر خمینی رهبر سر می دادند و همین طور که شعار می دادند تشیع پیکر شهدا را انجام می دادند. در نهایت پیروزی انقلاب را از رادیو اعلام کردند . من هم در زمان اعلان پیروزی انقلاب در میاندوآب بودم . اکثر پادگان ها از سرباز خالی شده بود ، به دستور امام خمینی دوباره سرباز لازم شد و برای جلوگیری از تحرکات رژیم سابق به خدمت رفتم. آموزش را در پادگان عجب شیر و محل خدمتم در تبریز بعنوان دژبان شهر بود .دو سال از سربازی که گذشت و خدمتم تمام شد به سپاه پاسداران پیوستم.
دفاع مقدس و جانبازی
در زمان استخدام گفته شد باید آموزش بسیج و سپاه رو ببینید ، گفتم من دو سال ارتش بودم ، دژبان شهر و کشتی گیر بودم ، گفتند پس حالا که خدمت کردید باید دوره مربیگری ببینید ، من را از میاندوآب به مراغه فرستادند ، ۴۵ روز در منطقه شوررحمانلو بودم و آنجا آموزش دیدم و اعزام به جبهه شدم، ۳ ماه و ۱۵ روز اعزام به گیلان غرب شدم ، من آنجا به عنوان مسئول پایگاه دو تا اسلحه هم اضافه تحویل گرفتم .یک آر پی جی و یک خمپاره شصت ، من بدلیل اینکه در سربازی یاد گرفته بودم، تحویل گرفتم ، اسلحه خودم ژ۳ بود . همراه ژ۳ آر پی جی و خمپاره رو به همراه مهماتشان تنهایی حمل می کردم .سنگین بود ولی بدنم استعداد و توانایی بدنی خوبی داشت و تحمل می کرد .در عملیات محمد رسول الله بود ، محلی که مستقر بودیم دار بلوط بود که هر ۱۵ روز خط اول می رفتیم ، حالت دفاعی بود و عراق پاتک زده بود .تیپ هوا برد شیراز شکست خورده بود و ما جایگزین آنها شدیم. ما که شب جایگزین شدیم نمی دانستیم فاصل ما با دشمن خیلی کم است و من به عنوان دیده بان رفتم و دیده بان آنها هم آمده بود ، حدود ۷الی۸ متر فاصله بود ولی چون ساکت بود متوجه نشدم .
خیلی تاریک بود ، صبح که احساس کردم اذان است و بلند شدم نماز بخوانم ، دیدم با ما فاصله کمی دارند .آنجا مجروح شدم و خمپاره دو زمانه خورد و دوتا ترکش به سرم اصابت کرد، جراحتم را نه به تدارکات و حتی به خانواده معلوم نکردم چون تلفن نبود و نمی خواستم نگران بشوند. برای مدت ۳ ماه و ۱۵ روز ماندم و جراحتم خوب شد و کسی نفهمید ، بعد از آن به سپاه میاندوآب رفتم ، آنجا به عنوان نیروی مخصوص انتخاب شدم و گروهان ضربت تشکیل دادند و من عضوش شدم .بعد منطقه سردسنار بین مهاباد و بوکان و میاندوآب رفتم که با گروه های معاند درگیر شدم و آنجا پنج گلوله خوردم . بر اثرش فک بالایم رفت و سه تا هم به کمرم خورد و یکی هم به رانم خورده بود. بیش از یکماه در بیمارستان امام خمینی تبریز ماندم . آنجا عمل شدم یک کلیه ، طحال را برداشتند .کاری که برای خدا باشه حتی نصف بدن انسان هم آسیب ببیند روحیه و آرامش سر جایش می ماند ، بعد از مرخص شدنم من به عنوان فرمانده پایگاه به منطقه دیگری رفتم . بعد از این اتفاقات هشت سال فرمانده گروهان بودن آن هم در جاهای حساس که احتمالا زنده ماندن کم بود . به لطف خدا در این دوره طی این هشت سال احساس می کنم که اشتباه نکردم ، حتی از دماغ یک نفر خون نیامده با این که پایگاه حساسی بود . هرروز مین می گذاشتند و راهمان را نا امن می کردند ، کمین می گذاشتند. هشت سال به لطف خدا یک گروهان نیرو از دماغ کسی خون نیامد ، نه پایگاه ام سقوط کرده و نه نیرو روی مین رفت ، سالم و سلامت به مقصد رسیدم ، آنجا مسئولیت را با اینکه حکم داشتم تحویل دادم . پسر دایی من در فاو مفقودالاثر شد وقتی دنبالش رفتم ، بعنوان فرمانده پایگاه مسئولیت دادند و بعد از مدتی جانشین معاون گروهان شدم .یک تیپ به نام شهدای مکه بود که آن زمان در منطقه دوپازا شکست خورد و نیرو هایشان پخش شده بودند ، بعد از تشکیل دوباره این تیپ من آنجا رفتم ، من اول معاون گروهان بودم و بعد فرمانده گروهان و به مدت پنچ سال در این سمت در تیپ شهدای مکه خدمت کردم .اکثراً در هشت سال از مسئولیت دسته تا پایگاه و فرمانده گروهان بودم و همیشه در عملیات بودم و سه بار هم مجروح شدم .
آتش بس
من چون حرف رهبری برایم حجت بود ، خدا ایشون را رحمت کند ایشان فرمودند این جام زهر هست که من می خورم ما هم به تبعیت از ایشان تحمل کردیم و اطاعت کردیم ، جنگ لایق آتش بس نبود . خیلی شهید دادیم، خیلی جانباز دادیم، خیلی سرمایه گذاشته بودیم .عامل اصلی هم آمریکا بود ، واقعا آتش بس برای ما شیرین نبود ولی چون رهبر ما فرمود این جام زهر هست که می خورم ما هم تحمل کردیم.
وصیتنامه در دوران دفاع مقدس
پروردگارا جانم را به کف نهادم و در راه تو قدم برداشتم خدایا این قدم ها را توشه آخرتم قرار بده و هنگام عبور از پل صراط یاریم ده و از آتش دوزخ جهنم نجاتم ده امید وارم معبودا تنها امیدم به توست و غیر از تو پناهی نیست خدا این چند صباحی که به ضاهر در راه تو قدم بر داشتم نمی دانم آیا توشه آخرتم قرار گرفته یا نه . بار پروردگارا تو را به عضتو بزرگ وارت سوگند می دهم با عدالت با ما رفتار مکن بلکه با رحمتت با ما مدارا کن چون اگر با عدالت با ما برخورد کنی خودم را در آتش جهنم سوزان می بینم . با خدایا تمامی گناهانم قلم عف بکش و دل را به نور ایمانت منور کردان. خانواده عزیزم شما را توصیه می کنم تابع ولایت فقیه باشید،من با هدف بودم و با هدف هم زندگی را به پایان رساندم هدف من همان راه امام حسین و یاران با وفای ایشان بوده و امیدوارم در قیامت هم شفاعت من را کند .
ازدواج
من سال ۵۹ ازدواج کردم، همسرم خیلی فداکاری کرد ، به چشم من ایشان پاسدار هستند . خانواده من با این که حقوقم کم بود با سه تا بچه سخت بود .
توصیه
توصیه من به جوانان این هست که چون آن زمان را ندیده اند از طرف من به عنوان جانباز ۵۵ درصد که خودم سه تا پسر و یک دختر دارم ، توصیه می کنم که تابع ولایت فقیه باشند ، ما مسلمان هستیم ، دوازده امامی هستیم قائل به ۱۲۴ هزار پیامبر هستیم . به قرآن قائل هستیم . دنبال علم بروید حتی در چین باشد ، در کنار علم برای آبادانی کشورتان تلاش بکنید و به فکر آینده باشند .حالا جوانان باید به این کشور فکر کنند و جوان باید به خون شهدا فکر کنید که فدای این کشور شدند.
گفتگو از هادی وطن خواه