بسمه رب الشهدا و الصديقين
زندگي نامه سردار پاسدار شهيد مرتضي
باقري
شهيد مرتضي باقري در سال 1334 در
شهرستان اسلام آباد غرب ديده به جهان گشود و دوران تحصيلات خود را تا سال پنجم
نظام قديم را در همين شهر ادامه داد و سال آخر را در شهرستان كرمانشاه بپايان
رسانيد او كه از همان دوران نوجوانيش به سبب عشقي كه به خالق خويش داشت از نظر
صداقت و عمل و رفتار امين مردم شده بود و در دل همه اقوام و دوستان و اشنايان جاي
داشت او در دوران نوجواني بر حسب تكليف نمازش را در مسجد اميرالمومنين(شاه) بر پا
مي داشت و فعاليتهاي انقلابي در همان زمان در وجود او شكل گرفت تا اينكه در سال
1356 به علت شعارهايي كه بر عليه رژيم پهلوي و خاندان شاه داده بود تحت تعقيب
اداره ساواك و شهرباني وقت قرار گرفت و چند شبانه روز در كوههاي پشت شهر پنهان شده
بود از آنجايي كه خانواده ما از بانيان شهر اسلام آباد بودند و محيط كوچك بود همه
به خوبي خانواده ما را مي شناختند و پدرم با مراجعت به پيش رييس شهرباني وقت سرگرد
بهرام پور قول مساعدت از او گرفته بود و قول داده كه او را تحويل دهد و شهيد مرتضي
را به شهرباني معرفي كرد و بعد از مدتي او را ازاد كردند. شب كه در خانه نشسته
بوديم پدرم از او سئوال ميكرد كه چه مشكلي در زندگي داري كه بر عليه رژيم شاه شعار
داده اي يا آقاي خميني كيست كه تو اسمش را مي بري. شهيد ارام در جواب پدرم گفت كه
از نظر شخصي هيچ مشكلي ندارم به شاه حرف مي زنم چون ظالم است و در مورد آقاي خميني
بعدا مي فهميد كه او كيست و چكار مي كند. شهيد با وجود --------–صفحه دوم جامانده----------------------------------
شهيد مرتضي در دوران انقلاب بيش از هر چيز
به فعاليتهاي سياسي و انقلابي اهميت مي داد و از آنجا كه علاقه زيادي به ميهن خويش
داشت پس از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي دفترچه آماده به خدمت گرفت تا عازم خدمت
مقدس سربازي شود و اما به فرمان امام مورد معافيت قرار گرفته بود و از اين موضوع
خيلي ناراحت شده بود تا اينكه در بهار سال 1358 به خدمت سپاه پاسداران كرند غرب
درآمد و اولين سمت او رئيس تبليغات سپاه كرند بود. در اين زمان آقاي صادق سرابي
نوبخت و جمال كاوه كه از بچه هاي خوب تهران بودند فرمانده و قائم مقام سپاه كرند
غرب بودند پس از گذشت چند ماهي چون منطقه از عناصر ضد انقلاب و اشرار پر شده بود
يك شب كه آقاي جمال كاوه كه بدست مهاجمان و ضد انقلابيون افتاده بود و دستگير شده
بود بعد از مدتي كه از او هيچ خبري نداشتند شهيد مرتضي به عنوان جانشين او به سمت
قائم مقام سپاه كرند انتخاب شد كه پس از چهار ماه پيكر پاك شهيد كاوه را در چاله
اي در كوههاي منطقه پيدا كردند و پيكر پاك او را بعد از تشييع از اسلام آباد به
بهشت زهراي تهران بردند . بعد از آن خانواده و اقوام به او التماس مي كردند كه از سپاه
بيرون بيايد و هر كاري كه بخواهد برايش انجام مي دهند اما او در جواب آنها ميگفت
شما چگونه مي توانيد پاداشي را كه خداوند
براي من در نظر دارد به من بدهيد و در آخر تمام صحبت هايش اين جمله را به زبان مي
آورد( چه خوش است مرگي كه در راه خدا و قرآن باشد) شهيد از آنجايي كه گفتم به ورزش
علاقه زيادي داشت تيم فوتبالي به نام ابوذر تاسيس كرد كه همان سال از طرف هيات
داوران و دست اندركاران فوتبال برنده كاپ اخلاق شد كه آن تيم بعد از شهادتش به اسم
شهيد نام گذاري شد و هم اكنون هم از تيم هاي خوب و مطرح شهرستان