فهميدم که در اين دنيا هيچ چيز به درد نمي خورد و هيچ کس فرياد رس انسان نيست . پي به اين موضوع بردم که در اين مدت 22 سالي که زندگي کرده ام تقريباً زندگيم هيچ پوچ بوده و هيچ توشه ي باارزشي را بر نداشته ام...

خاطره روز نوشت شهید جمال ظل انوار (6)


نوید شاهد فارس : شهید جمال ظل انوار در ششم تیر ماه 1338 دیده به جهان گشود . وی تحصیلات خود را تا مقطع فوق لیسانس در رشته ی اقتصاد کشاورزی گذراند. در سال 59 ازدواج کرد که ثمره آن 2 فرزند بود . با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه رفت و سرانجام در 21 دی ماه 1365 در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید.

(متن خاطره خودنوشت)
 بسمه تعالي
روز دوشنبه 16آذر ماه 1360
اين روزها تقريباً 40 روز ميباشد که از زندگي مادي دور شده ام و همه چيزم را به کنار گذاشته ام. 40 روز است که زندگي تازه اي را يافتم و معناي واقعي زندگي را درک کردم. اين معنا را فهميدم که براي چه به اين دنيا آمده ام و هدفم از زندگي کردن چه چيزي است . 40 روز است که از همه ي چيزها قطع اميد کرده ام و تنها به يک چيز و يک کس اميدوارم . تنها به معبود واقعي ام اميد دارم و آن هم خداست .

فهميدم که در اين دنيا هيچ چيز به درد نمي خورد و هيچ کس فرياد رس انسان نيست . پي به اين موضوع بردم که در اين مدت 22 سالي که زندگي کرده ام تقريباً زندگيم هيچ پوچ بوده و هيچ توشه ي باارزشي را بر نداشته ام . در اين چهل روز بود که تولد دوباره اي يافتم و زندگي واقعي خودم را از روز اول اين چهل روز شروع کردم و به خداوند اميد دارم که کمکم کند و راه را نشانم بدهم و دنباله ي اين زندگي را بگيرم من تقريباً توانسته ام که همه ي چيزهاي مادي را به کناري بگذارم و از آن ها دوري کنم ولي در اين مدت 40 روز يک چيزي را نتوانستم به کنار بگذارم و نتوانستم آن را فراموش بکنم ولي اين يک امر تقريباً عادي مي باشد و مي دانم که خدا هم چنين چيزي را نگفته ولي من مي توانم به موقع از آن چيز هم بگذرم . چون رفتن در راه خدا از اين چيزهاي مادي بالاتر است و حاضرم که همه چيزم را در راه خدا بدهم .

اگر خدا شهادت را نصيب من نکرد و دوباره به شهر خود برگشتم سعي مي کنم که زندگي جديد خودم را ادامه بدهم و به هيچ وجه حاضر نيستم که مانند سابق زندگي کنم. حاضر نيستم که تمام فکر و ذکرم ماديات باشد مانند حيوان زندگي بکنم و آن قدر خودم را خواهم ساخت که خدا من را بطلبد و من را به نزد خود ببرد . خوب مي دانم که من گناهان بسياري را انجام داده ام و همين گناهانم است که يقه ي من را گرفته و من را رها نمي کند تا آن موقعي که من خودم را بسازم و از شر گناهانم آسوده بشود و تنها راه من اين است که در خودم غوطه ور بشوم و نقاط ضعف خودم را بشناسم و سعي کنم که اين ها را از بين ببرم . نفس خود را تصفيه بکنم و از خداوند اين را مي خواهم که به من فرصتي بدهد تا هر چه بيشتر خودم را بسازم و سعي کنم که لياقت آن را پيدا بکنم که خودم را سرباز اسلام بنامم تا اين لحظه چنين جرأتي را ندارم که خودم را سرباز اسلام بنامم و هنوز خودم را در آن حدي نيافتم که اين چنين نامي را بر روي من بگذارند.

ان شاءالله که خداوند من را تنها نگذارد و به من کمک بکند تا خودم را گم نکنم . و حالا خاطراتي را که از مواقع حمله دارم .

در اين حمله من چهره هاي حق گونه و باطل گونه را ديدم . نيروهاي اهريمني و شياطيني و نيروهاي خدايي را شناختم و پيروزي حق بر باطل را با چشمان خودم ديدم و خواري و زبوني کفر و سلاح هاي پيشرفته آن را در برابر ايمان و پايداري و استقامت مسلمانان ديدم . بعد موقع حمله و بعد از آن به هر سنگر کفري که مي رفتم جسدهاي از هم پاشيده ي کنار را مي ديدم که بر روي هم ريخته و شهادت مي دهند که وضع کردم چه جايي است . جسدهاي کنار اين شهادت را مي دادند که ديگر نيرويي براي آن ها باقي نمانده وقتي که اين جسدها را مي ديدم به آنها مي گفتم که اگر مي توانيد برخيزيد و بجنگيد به آن ها مي گفتم که حالا چه کسي جز خدا مي تواند دو مرتبه شما را زنده کند و بعضي اوقات دلم براي آن ها مي سوخت و مي گفتم بدبخت ها ، بيچاره ها چرا سعي نکرديد که راه راست را انتخاب بکنيد چرا گول شياطين را خورديد تا به اين روز بيفتيد .

ولي اينک ديگر هيچ راهي براي شما نيست ديگر پشيماني سودي ندارد و بايستي کفاره ي گناهان خودتان را پس بدهيد و در اين مقطع بود که موي بر بدنم راست مي شد . کفاره ي گناهتان را بايستي پس داد . بايستي در برابر خدا جوابگو باشيد وقتي که فکر مي کرديم روزي هم خواهد رسيد که خود ما به اين دچار خواهيم شد . روزي هم خواهد رسيد که ما ديگر هيچ راه برگشتي نخواهيم داشت و چه بهتر که از همين حالا به فکر آن روز باشيم و سعي کنيم که در برابر خداوند جوابگو باشيم و بعد از  اين فکرها ، خدا را شکر مي کرديم که دوباره به من جاني تازه داده تا تلافي کنم . در موقع حمله و بعد از آن پيکرهاي پاک و مطهر شهيدان خودمان را هم ديدم که واقعاً شهادت مي دادند .

شهادت پيروزي راهشان را چهره هاي همه پاک و با صفا بود . واقعاً که اين شهيدان براي با ارزش بسيار مي دادند و بايستي قدر کار اين شهيدان را بدانيم و هيچ وقت آن ها را فراموش نکنيم اين شهيدان با ارزش از همه چيز خود گذشتيد و جان خودشان را هم دادند تا ما بتوانيم راحت زندگي کنيم شهيداني بودند که جسدشان هم پيدا نشد و در بيابان هاي لم يزرع تنها ماندند . شهيداني بودند که چشم بسته توسط عمال فکر اعدام شدند و تنها ماندند . اين شهيدان ارزش دادند .

انسان وقتي که به مظلومانه بودن آن ها فکر مي کند جگرش مي سوزد و دلش مي خواهد که ديگر روي زمين نماند . ما نبايستي اين ها را فراموش بکنيم . اين شهيدان شاهدان ما مي باشند و هر وقت که بخواهيم با خون خودشان شهادت مي دهند . من موقعي که هر کدام از اين ها را مي ديدم . دلم آتش مي گرفت. کساني را مي ديديم که دو پاي خودم را از دست داده اند . شهيداني بودند که مانند امام حسين (ع) سر نداشتند . شهيداني بودند که نه دست داشتند و نه پا و چه مظلومانه شهيد شدند . شهيداني بودند که به مدت 24 ساعت و بيشتر در ميدان مين بودند و لحظه به لحظه جان مي دادند و زجر مي کشيدند . اما لحظه اي صدا بر نمي آوردند و شکايتي نمي کردند . کساني بودند که در موقع شهادت حسين (ع) و امام زمان (عج) را مي طلبيندند و از آن ها کمک مي خواستند اين ها با شهادت خود به پيروزي اسلام بر کفر شهادت دادند . انشاءالله که خداوند به ما کمک کند تا بتوانيم راه شهيدانمان را ادامه بدهيم و مانند آن ها در راهمان موفق بشويم .
انتهای متن/
منبع: پرونده فرهنگی، مرکز اسناد ایثارگران فارس

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده