خاطره شهيد «مرتضی نيکويی»
شهيد «مرتضی نيکويی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «همان شبی که ما به سوسنگرد رسيديم فهميديم که بعثی‌ها بيست کيلومتر عقب‌نشينی کرده‌اند و يک امامزاده‌ای به نام...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

حمله‌ای دیگر در سوسنگرد

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد «مرتضی نيکويی» پنجم فروردین ماه 1345 در خانواده‌ای مؤمن و متدين ديده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد. تحصيلات ابتدايی را در دبستان شهيد مسعودی، راهنمايی را در مدرسه ابوريحان و هنرستان را در مدرسه آيت الله طالقانی گذراند. سال دوم متوسطه بود که تصیم گرفت راهی جبهه جنگ شود. وی سرانجام 20 فروردین ماه 1361 در عملیات رمضان منطقه کوشک به درجه ی رفيع شهادت نائل آمد.

متن خاطره : حمله‌ای دیگر در سوسنگرد

وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن قُوَّةٖ سخنم را با اين آيه آغاز می‌کنم که می‌فرمايد: «تمام نيروی خود را جمع کنيد عليه دشمن» اينجانب مرتضی نيکويی که با تعدادی از دوستانم عازم جبهه بوديم اينک مختصری از اين ماجرا را برايتان می‌نويسم.

ما از اقليد با يک اتوبوس به سوی آباده حرکت کرديم و شب در بسيج آباده خوابيديم و فردا صبح عازم شيراز شديم و در شيراز وسايلی از قبيل لباس، کفش و... تحويل گرفتيم و پس از چند روز دوباره به آباده برگشتيم. نماز خوانديم و شام خورديم و به سوی تهران رفتيم.

صبح زود بود که به تهران رسيديم و چند روزی هم در پادگان امام حسن(ع) تهران بوديم. بعد ما به وسيله قطار عازم اهواز شديم و به پايگاه شهيد بهشتی رفتيم و در آنجا چند روز به ما آموزش دادند تا اين که يک روز قرار شد که به جبهه اعزام شويم در ضمن بچه‌های اقليد داخل دو گروهان بودند که يکی از آن گروهان‌ها که بچه‌های سردسیر(سرحد) و تعدادی هم از اقليد بودند به جبهه رفتند ولی ما آنجا مانديم و قرار شد که ما را برای حمله ببرند.


در ضمن همان شبی که به اهواز رسيديم اسلحه و ديگر تجهيزات را به ما دادند و يک روز بالاخره انتظار به سر رسيد و ما را به سوسنگرد بردند و قرار بود که ما حمله کنيم تا آن طرف رودخانه نيسان.

همان شبی که ما به سوسنگرد رسيديم فهميديم که بعثی‌ها بيست کيلومتر عقب‌نشينی کرده‌اند و يک امامزاده‌ای به نام امامزاده زين العابدين بود که بعثی‌ها در آنجا مستقر بودند بعد از چند روزی که آنجا بوديم ما به خط مقدم در جبهه دغاغله بودند و مدت ده روز در جبهه بوديم.

بعد برای استراحت به يکی از دهکده‌های سوسنگرد به نام چولانه رفتيم و مدت چهار روز آنجا بوديم که دوباره فهميديم بعثی‌ها 25 کيلومتر ديگر عقب نشينی کرده‌اند و از رودخانه نيسان هم گذشته‌اند و به امامزاده زين‌العابدين شلیک کرده‌اند در همين موقع بود که به ما گفتند بايد برگرديد و به شهرتان برويد در آن موقع همه ما ناراحت بوديم و التماس می‌کرديم که دوباره ما را برگردانند اما اثر نداشت. اين بود گوشه کوچکی از ماجرای ما. والسلام مرتضی نيکويی

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده