آژیر سکوت
پنجشنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۸ ساعت ۱۳:۲۹
همرزم شهید "محمد اسلامی نسب" در خاطره ای می گوید: شب بیست ودوم بهمن بود ، گردانها تازه از خط برگشته بودند .بچه ها عصر را استراحتی کرده بودند و شب ، شوخ وشنگ ، سالگرد پیروزی انقلاب را به ابزار شادمانی پرداختند وچنان تیراندازی کردند که صدای شلیک گلوله ها مقرهای نزدیک را به این و هم و گمان انداخت که دشمن پاتک کرده است!
![آژیر سکوت آژیر سکوت](/files/fa/news/1398/11/8/476300_204.jpg)
به گزارش نوید شاهد فارس، شهید "محمد اسلامی نسب"
در سال 1333 در روستای لايزنگان داراب فارس دیده به جهان گشود. دوران
تحصیلات را در روستای خود گذراند و در سال 1349 به شيراز آمد و در حوزه
علمیه مشغول تحصیل شد. در سال 53 ازدواج کرد که ثمره این ازدواج 2 پسر و 3
دختر بود.
پس از پيروزی انقلاب طولي نکشيد که جنگ کردستان شروع شد با
شنيدن پيام امام روانه کردستان شد و به مدت سه ماه دليرانه جنگيد و
پيروزمندانه به شيراز برگشت .هنوز خستگي جنگ کردستان را در بدن داشت که جنگ تحميلي عراق شروع شد. و او داوطلبانه به نيروهای شهيد چمران ملحق شد و از اولين کساني بود که لباس مقدس پاسداري پوشيد و با سمت گروهان و فرمانده گردان در عملیاتهای فتح المبين ، والفجر 2 ، عمليات بدر (که از ناحيه چشم مجروح شد)، عمليات والفجر 8 (دراین عملیات شيمياي شدند) شرکت کردند.
شهید
محمد اسلامی نسب سرانجام در چهارم دی ماه 65 در عملیات کربلای 4 پس از
پيشروی در خاک عراق به فيض عظماي شهادت رسيد. پیکر پاک و مطهرش پس از مدتی
مفقودیت به شیراز انتقال یافت و با حضورگسترده مردم شیراز ضمن تشییع با
شکوه در گلزار شهدای شیراز به خاک سپرده شد.
متن زیر خاطره ای است یه روایت همرزم شهید "محمد اسلامی نسب":
آژیر سکوت
شب بیست ودوم بهمن بود ، گردانها تازه از خط برگشته بودند .
بچه ها عصر را استراحتی کرده بودند و شب ، شوخ وشنگ ، سالگرد پیروزی انقلاب را به ابزار شادمانی پرداختند وچنان تیراندازی کردند که صدای شلیک گلوله ها مقرهای نزدیک را به این و هم و گمان انداخت که دشمن پاتک کرده است !
فرماندهان هرچه بیشتر به آرام کردن بچه ها سعی می کردند ، کمتر از عهده آن بر می آمدند . شهید « اسلامی نسب »
با دیدن چنین موقعیتی مرا صدا کرد و گفت : « برو تمام آمبولانسهای مقر را روشن کن تا آژیرکشان در محوطه مقر دور بزنند .»
سریعا خود را به موتوری رساندم و دستور « فرمانده » را اجرا کردیم .
در کمتر از یک دقیقه شلیک ها قطع شد و سکوت مطلق همه جا را فرا گرفت .
وقتی از او علت این اقدام هوشمندانه را پرسیدم.
گفت : « آمبولانسها که آژیر می کشند ، بچه ها فکر میکنند بر اثر شلیک آنها حادثه ای پیش آمده است ، بنابراین دست از تیر اندازی بر میدارند و به چادرهایشان می روند » که همین طور هم شد .
انتهای متن/
منبع: کتاب رواق خوانی سنگر، راوی همرزم محسن کشاورز
نظر شما