نوید شاهد - شهيد "فريدون کاردانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «پس از 16 روز اقامت در پادگان شهيد مسگر در شيراز، امروز پس از اتمام کارهای مقدماتی اعزام، درست ساعت 12 ظهر شيراز را به مقصد اهواز ترک کرديم...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره روزنوشت شهيد
 
به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد "فريدون کاردانی" در 30 شهريور سال 1340 در آبادان ديده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را از 6 سالگی آغاز کرد و تا سوم دبیرستان ادامه داد. با آغاز جنگ تحميلي کلاس درس را رها کرد و با حضور در پايگاههاي مردمي و بسيج شهر آبادان با مزدوران بعثي به مقابله پرداخت.
دوران سربازي را در پادگان شهيد چمران سپري کرد. پس از پايان خدمت مشتاقانه به سوي جبهه شتافت و اين بار در قسمت ديده باني دوستانش را ياري مي کرد وی سرانجام در 15 آذر ماه سال 1363 در اثر اصابت ترکشهاي آتشين خمپاره در ناحيه کمر ، پهلو و قلب با فريادهاي يا حسين ، يا حسين (ع) و قرائت سوره هائی از قرآن به شهادت رسید.

متن خاطره روزنوشت: سینه زنی در خوابگاه

برای شام آبگوشت خوشمزه ای برايمان تهيه کرده بودند که برای دسر آن برای همه ی ما يکی يک تورنج آوردند که با نمک خورديم. پس از صرف شام برای سينه زنی در نماز خانه ی خوابگاه به پا شديم و بعد از آن تا موقع خواب بيکار بوديم. 15دی 1360 امروز صبح حدود ساعت 10:25 به همراه غلامحسن مطيع و يک نفرديگر (نادر جعفری) مرخصی گرفته و به شهر رفتيم و قبل از هر چيز به حمام رفتم. البته حسن هم همراهم بود ولی استحمام نکرد. پس از اين که از حمام بيرون آمديم به قدم زدن در خيابان ها پرداختيم. برای نهار به يکی از اغذيه فروشی ها رفته و ساندويچ خورديم. در ميان وسائلی که خود خريدم می توان يک چفيه ی سفيد رنگ و يک قيچی کوچک را نام ببرم. همچنين ساير دوستانم چيزهائی سفارش داده بودند که همگی آن ها را تهيه کرديم. پس از اتمام خريده ايم ، من و مطيع دوباره به پياده روی در خيابان های اهواز  پرداختيم که در مسيرمان از روی پل فلزی نيز عبور کرديم. همچنين کارت های شناسائيمان را که در کازرون صادر کرده بودند پرس کرديم. حدود ساعت 14:30 بعدازظهر به خوابگاه برگشتيم. نماز مغرب و عشا را به جماعت خواندم. شام را که نان و خرما بود در اتاقمان به همراه ساير دوستانم خورديم. سپس در اتاقمان به سينه زنی و نوحه خوانی پرداختيم همچنين قبل از خواب هر يک از بچه ها درباره ی مسائل مختلف شرعی و تجربه های جنگ سخنانی ايراد کردند. اين موضوعات درباره ي طرز غسل کردن _ تيمم _ تکنيک های رزمی و آمادگی های رزمی بود.

پلاک 1816
 16دی1360  باران نسبتاً تندی که از ديشب باريدن گرفته بود بعد از ظهر از بارش ايستاد. نماز ظهر را به جماعت خواندم که البته احد در سمت راستم ايستاده بود. ظهر برای ناهار پلو باقلا و گوشت آوردند و اين خود نشان دهنده ی نعمت های بی شماری است که در جبهه وجود دارد. پس از صرف نهار و تقريباً ساعت 3 بعداز ظهر بود که به همگی بچه ها پلاک های کوچکی دادند که دارای شماره ای بود. منظور اين است که آن ها برای شناسائی در جبهه در گردن خود بياويزيم. شماره ی پلاک من 1816 است . برای شام نان و خرما  و ماست آوردند. بعد از شام طبق معمول در اتاقمان به سينه زنی پرداختيم. در ضمن امروز يک جفت زيپ برای پوتين خود خريدم و آن را زيپی نمودم. شماره های پلاکت ساير دوستانم به ترتيب طبا 1870 _ جعفر 1873 _ احد1868 _ نوذري 1869  _ بهرام کبيری 1932 _   غلام حسن مطيع 1771 _ جاويد حسن زاده 1793 _ سياوش خسروی 1782 _ رحيم اميدی 1774  نگهبانی امشب خوابگاه  بر عهده ی اتاق 35 که ما در آن بوديم و چند اتاق ديگر بود که برای پاس 3 يعنی 12 تا 2 شب نگهبانی داديم. من واحد باستان با هم نگهبانی می داديم و سمت راست ما طبارضازاده و قاسم نوذری بودند. به هر دو نفر از ما يک تفنگ کلاشينکف سپرده بودند. پس از اتمام مدت نگهبانی ساعت 2:10 نيمه شب همگی به اتاق مان برگشتيم و در اين موقع به دوختن قسمتی از شلوارم که شکافته بود پرداختم. همچنين قسمتی از لباس دوستم جعفر بهره دار را هم که پاره شده بود دوختم و سپس خوابيدم. شماره ی پلاکت محمد باقر حسنی 1833 می باشد.

زمین چمن

17دی 1360 قبل از ظهر در زمين چمن کوچکی که در محيط خوابگاه قرار دارد به همراه جعفر بهره دار واحد باستان و تنی چند از سايرين به بازی فوتبال پرداختيم. حدود ساعت 14 بعد ازظهر بود که به همراه طبارضا زاده  _ احد باستان _  حسن مطيع _ قاسم نوذری و جعفر بهره دار مرخصی گرفته و به شهر رفتيم و براي پلاکت های خود زنجير گرفتيم. همچنين بعضی از بچه ها به خريد لوازم مورد احتياجشان پرداختند. پس از شام دعای کميل در مسجد خوابگاه برگزار شد که من و ساير دوستانم نيز در آن مجلس شرکت کرديم.

18دی 1360 امروز روز جمعه است و من با ساير دوستانم و ساير افراد تيپ به نماز جمعه رفتيم. موقع نماز من واحد باستان پهلوی هم ايستاده بوديم. بعد از مراجعت به خوابگاه به انجام کارهای مختلف فردی و انفرادی پرداختيم که از جمله می توان دوخت و دوز لباس ها _ شستن ظروف _ نوشتن نامه برای دوستانم و غيره را نام برد.

مهمانی از سوسنگرد

 19دی1361 بعد از نماز صبح به ورزش صبحگاهی پرداختيم از اول اقامت در اين پايگاه اولين مرتبه ای بود که به ورزش صبحگاهی مي پرداختم. تقريباً 10 کيلومتری می دويديم و سپس در محلی که ساحل رود کارون بود به نرمش پرداختيم. ظهر يکی از بچه های کازرونی از سوسنگرد به ديدن ما در اتاقمان آمده بود و از او شنيدم که حسن همدانی و قاسم زارعی در سوسنگرد هستند. نماز ظهر را به جماعت خواندم. برای شام شب از يک نانوائی که نزديک به خوابگاه مان است نان تازه خريديم. امشب ماه گرفتگي بود و بعضی از برادران نماز آيات خواندند. دنباله ی گزارشات و بقيه ی مطالب در دفترچه ی ديگري قيد می گردد.  والسلام.

 

انتهای متن/

منبع: پرونده فرگی، مرکز اسناد ایثارگران فارس

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده