درگیری با کومله بدون تلفات | خاطره روزنوشت شهید خداکرم کشاورزی «1»
به گزارش نوید شاهد فارس، شهید «خداکرم کشاورزی» یکم تیر سال 1338 در روستای کيکمدان دشمن زياری شهرستان ممسنی ديده به جهان گشود. پس از گذراندن دوران تحصیلی در مقطع دیپلم، شهریور سال 1355 به دانشسرای عشايری رفت و جهت تدريس عازم روستاهای کردستان شد و به آموزگاری پرداخت. شهريور سال 1359 جهت خدمت سربازی عازم کرمان شد و بعد از آن به هوابرد شيراز منتقل شد. با آغاز جنگ تحمیلی راهی جبهه شد و سرانجام یازدهم خرداد سال 1361 به شهادت رسید.
بیشتر بخوانید: معلمی دلسوز در جبهه کردستان
متن خاطره روزنوشت «1» : درگیری با کومله بدون تلفات
28 اردیبهشت سال 1360 ساعت 8 صبح از خواب بلند شدم بعد از صرف صبحانه به ساختن کاخ صدام پرداختيم که تا ساعت 11 کارمان ادامه داشت. ساعت دوازده غذا گرفتيم و با رفيقان صرف کرديم بعد از ناهار پهلوی رفيقانم در سنگر عباسپور رفتم که با حقشناس با هم بسيار شوخی میکرديم. ساعت 2 آنها به ساختن سنگر مشغول شدند من هم به سنگر خودمان برگشتم. اما چون در سنگر، رفيقهايم هيچکدام بچه شيراز نبودند طاقت نکردم در سنگر بمانم تصميم گرفتم که دفترچه را بردارم و اين چند کلمه را يادداشت کنم.
29 اردیبهشت 1360 روز 29 ارديبهشت صبح که از خواب بلند شدم بچه ها گفتند که يک ميک عراقی از اينجا عبور کرد که پادگان با ضد هوایی او را هدف تيراندازی قرار داده است، بعدا پيش رفيقانم رفتم که گفتند: ميک نبود بلکه فانتوم بود.
ظهر که ماشين از پادگان به پايگاه آمد همه بچهها دور و بر ماشين جمع شده بودند سوال میکردند که ما نامه داريم يا نه؟ بعضی خوشحال و بعضی ناراحت میشدند. در ضمن موقعی که من سوال کردم عقيلی در جواب گفت: تو هفت و هشت تا نامه داری؛ اما متاسفانه موقعی که رفتم فرماندهی برای نامه گفتند که نامه نداری. اين سخنان مثل کارد در قلبم کارگر شد، اما خوشبختانه بعدازظهر که ماشين دوباره از پادگان به پايگاه آمد دو نامه برايم آمد که قلبم آرامش يافت؛ يکی از طرف پدر مهربانم بود و ديگری از طرف رفيق بنده بهروز پيامی.
در ضمن علی عباسزاده گفت: بيا نامه را بخوان تا دوتایی با هم گريه کنيم نصف نامه را برايش خواندم که بغض جلوی گلويم را گرفت نتوانستم بقيه را برايش بخوانم. خدايا هرچه بيشتر به ماها صبر عنايت بفرما تا اين ماموريت را به پايان برسانم.
30 اردیبهشت 1360 در شب ساعت 9 و سی دقیقه بين حزب کومله و دمکرات و گروهان دوم 146 درگيری شديدی به وقوع پيوست که در اين درگيری تا ساعت 10 و سی دقیقه ادامه داشت و خوشبختانه بدون هيچ تلفاتی که به رزمندگان اسلام وارد شود به پايان رسيد.
ظهر پهلوی حقشناس بودم اول قدری با او صحبت کردم و دوباره به سنگر خودم بازگشتم در همين حال علی عباسزاده به من گفت: مثل اين است که مرا فراموش کردهای که مريض بودم و پيش من نيامدی.
انتهای متن/