خاطره خودنوشت شهید رستمی قسمت «16»
شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «با ماشين غذا به سمت پايگاه به‌ راه افتادم در اين مدت که من نبودم اتفاقی برای پايگاه نيفتاده بود، فقط به علت باران شديد تعدادی از سنگرها را آب گرفته بود البته به صورت نشتی و در زير ديوارها از جمله سنگر خود من که آب داده بود، مقداری پلاستيک گير آورديم و محل نشت آب را بند آورديم. روز بعد ماشين بالا نمی‌آمد و از جيره جنگی استفاده کرديم...» قسمت شانزدهم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

چشم انتظار هلیکوپترها

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد «هوشنگ رستمی» چهارم خرداد سال 1319 در خرم‌آباد لرستان دیده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد. تحصيلات خود را تا مقطع لیسانس در رشته علوم و فنون نظامی گذراند. اردیبهشت سال 1344 به استخدام ارتش درآمد. پس از سپری نمودن دوره‌های آموزشی، داوطلبانه به تيپ 55 هوابرد شيراز منتقل شد. سال 1357 با شروع درگیری در کردستان خود را به جبهه غرب رساند و تا پایان جنگ حضور مستمر در جبهه داشت. وی سرانجام پس از سال‌ها مجاهدت 20 آذر سال 1369 در حین پاکسازی ميدان مين بر اثر انفجار مين به شهادت رسید. پیکر پاکش در بهشت رضا خرم آباد به خاک سپرده شد.

بیشتر بخوانید: یک شب مهتابی و پایان خاطرات یک روز / قسمت «17»

قسمت شانزدهم خاطره خودنوشت شهید «هوشنگ رستمی» :

روز اول اسفند 1359 با ماشين غذا به سمت پايگاه به‌ راه افتادم در اين مدت که من نبودم اتفاقی برای پايگاه نيفتاده بود، فقط به علت باران شديد تعدادی از سنگرها را آب گرفته بود البته به صورت نشتی و در زير ديوارها از جمله سنگر خود من که آب داده بود، مقداری پلاستيک گير آورديم و محل نشت آب را بند آورديم. روز بعد ماشين بالا نمی‌آمد و از جيره جنگی استفاده کرديم.

روز 2 اسفند سال 1359

شب و روز دوم اسفند، اتفاقی در پايگاه رخ نداده بود، فقط از طرف پرسنل مخابرات به ما گفتند که فرماندهی گردان سرهنگ دوم شده‌اند، ما هم خوشحال شديم، زيرا فرماندهی گردان ما آدم خوش قلبی بود. از پايگاه اولين کسی که به او تبريک گفت من بودم، ايشان هم متقابلاً احساسات خودش را بيان داشتند.

روز دوم اسفند سال 1359 اتفاقی نيفتاده بود. من منتظر هليکوپترها بودم، که شايد بیایند، ولی به علت وجود باد اين امر محال بود، روز قبل هم هليکوپترها تا گردنه خان آمده بودند ولی به علت وجود ابرها در ارتفاع نتواسته بودند خود را به سردشت برسانند و برگشته بودند.


انتظار برای ورود هليکوپترها از اين جهت بود که اولاً تعدادی از پرسنل که از مرخصی آمده بودند و در سقز بودند به سردشت می‌آمدند و تعدادی از سربازان که در انتظار مرخصی رفتن بودند، می‌خواستند به مرخصی بروند و در ثانی حتماً می‌دانستم که از شيراز و ساير جاها نامه دارم که در سقز مانده و با آمدن هليکوپتر به دستم می‌رسيد.

انتهای متن/

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده