خاطره خودنوشت شهید رستمی قسمت «36»
شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «نزديکی عصر باد سختی با سرمای زياد وزيدن گرفت، به طوری که سوز آن تا مغز استخوان اثر می‌کرد و بعد از يک ساعت يا شايد یک ساعت و نيم قطع گرديد و شبی مهتابی و آرام ما را در بر گرفت....» قسمت سی و ششم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.

بازدید از منطقه

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد «هوشنگ رستمی» چهارم خرداد سال 1319 در خرم‌آباد لرستان دیده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد. تحصيلات خود را تا مقطع لیسانس در رشته علوم و فنون نظامی گذراند. اردیبهشت سال 1344 به استخدام ارتش درآمد. پس از سپری نمودن دوره‌های آموزشی، داوطلبانه به تيپ 55 هوابرد شيراز منتقل شد. سال 1357 با شروع درگیری در کردستان خود را به جبهه غرب رساند و تا پایان جنگ حضور مستمر در جبهه داشت. وی سرانجام پس از سال‌ها مجاهدت 20 آذر سال 1369 در حین پاکسازی ميدان مين بر اثر انفجار مين به شهادت رسید. پیکر پاکش در بهشت رضا خرم آباد به خاک سپرده شد.

قسمت «36» خاطره خودنوشت شهید «هوشنگ رستمی» :

25 اسفندماه 1359 // روز 25 اسفندماه روز آفتابی و خوبی بود، هليکوپترها سه سری آمدند و مقداری سوخت و وسایل و پرسنل آوردند، در ساعت حدود 10:30 تعدادی کبک در دامنه تپه شروع به خواندن نمودند.

نزديکی عصر باد سختی با سرمای زياد وزيدن گرفت، به طوری که سوز آن تا مغز استخوان اثر می‌کرد و بعد از يک ساعت يا شايد یک ساعت و نيم قطع گرديد و شبی مهتابی و آرام ما را در بر گرفت.

در پايگاه من درگيری وجود نداشت، ولی در شهر درگيری به شدت به وجود آمد، صدای رگبار سلاح های مختلف چنان شديد و بی امان بود که گویی محشری بر پا شده و تمام جنگ افزارها رگبار کار می کردند و حجم آتش به قدری بود که گويی جنبنده‌ای سالم در نخواهد رفت؛ بعد از 20 دقيقه درگيری آتش قطع گرديد.

سه شنبه 26 اسفند ماه سردشت // روز 26 اسفند ماه روز نسبتاً آفتابی و خوبی بود، چند سری هليکوپتر از سقز آمدند، مقداری سوخت و وسایلی آوردند و آنچه باعث خوشحالی پرسنل شده بود اين بود و چند افسر از جمله يک سرگرد برای شناسايی منطقه آمده بودند، البته از پايگاه‌ها دیدين نکردند، ولی از وضعيت و وضع آمادگی سربازخانه، میزان وسایل مورد نيازی که آماده بود و بعضی از مسایل ديگر غافل نبودند.

آن روز من برای بعضی از کارهای واجب و دادن تذکرات لازم به پرسنل مخصوصاً در مورد سهل انگاری و بی‌انضباطی به پايگاه شماره 4 که متعلق به گروهان من بود رفتم و چون شب چهارشنبه سوری بود و احتمال می‌رفت، بيخودی تعدادی از سربازان به وسيله گلوله‌های رسام تيراندازی کنند، با پايگاه صحبت شد و آن شب حتی يک گلوله هم تيراندازی نشد.

فردا روز 27 اسفند من برای تماس با بچه‌ها و استحمام پايين خواهم رفت، فکر می‌کنم با توجه به گفته آن‌ها الان در تهران باشند.

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده