نامه شهيد حسن اسکندری«3»
شهيد «حسن اسکندری» در نامه ای خطاب به خانواده از خاطرات روزهای جبهه روایت می کند و می نویسد: «طبق دستورهایی که رسيده تا چند روز ديگر پيروزی هایی که از همه ی پيروزی های گذشته بزرگ تر و مهم تر است به ياری ولی عصر نصيبمان می شود که هدف اصلی...» متن کامل نامه سوم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

هدف اصلی ما آزادی قدس و لبنان است

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد «حسن اسکندری» 15 اردیبهشت سال 1341 در يکی از روستاهای بخش خشت شهرستان کازرون در خانواده ای مذهبی ديده به جهان گشود. پس از مدتی خانواده به شهرستان کازرون عزیمت کردند. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد. دوران ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت پشت سرگذاشت. دوران دبیرستان را می گذراند که جنگ تحمیلی آغاز شد و حسن درس را رها کرد و راهی جبهه جنگ شد.

او در عمليات های فتح المبين و بيت المقدس در گردان های خط شکن حضور داشت. پس از چندين ماه حضور مستمر در جبهه سرانجام 19 خرداد ماه 1361 در عمليات رمضان با سمت فرمانده گردان خط شکن تيپ امام سجاد(ع) به شهادت رسید.

متن نامه «3»: تازه شدن دیدار در کربلا

بسم الله الرحمن الرحيم خدمت پدر و خانواده ی عزيز سلام: پس از عرض سلام اميدوارم که حالتان خوب باشد. بحمدالله در زير سايه امام زمان، پيروز و شادکام بوده باشيد و در دنيا پرهيزگاری و سعادت و در آخرت رستگاری و سعادت نصيب تان شود. اگر جويای حال ما بوده باشيد بحمدالله سالم و به دور از بلايای دنيوی هستيم بجز دوری شماها که آن هم به زودی در کربلا ان شاء الله ديدارها تازه گردد.

مدرسه اروند

ما چند روز پيش برای استراحت از خط اهواز آمديم و حسين را در مدرسه اروند ملاقات کردم و در همين اوقات سر و کله ی هيبت اله پيدا شد. حالا هم هر روز پهلوی هم می رويم و خيلی کيف هستيم و منتظر رضا و حسن هستيم ان شاءالله.

هدف اصلی ما آزادی قدس و لبنان است

طبق دستورهایی که رسيده تا چند روز ديگر پيروزی هایی که از همه ی پيروزی‏‏‎های گذشته بزرگ‏‎تر و مهم‏‎تر است به ياری ولی عصر نصيب‏‎مان می شود که هدف اصلی گرفتن بصره و دجله و فرات و باز کردن راه به سوی قدس و لبنان است. ان شاءالله.

به دنبال دوست

خلاصه وضع مان خوب است و هيچ ملالی جز دوری شماها نداريم. راستی کيفم را با يک نوار آهنگران به يکی از دوستان داديم رسيد يا نه؟ پدر و مادر، خاله‏‎ها، دایی و زن دایی‏‏‎ها و همه را با اهل و عيال بسيار سلام و دعا می رسانم. راستی به عبدالرحيم بگویيد يک شب و دو روز دنبالت در جبهه ها گشتم تا بالاخره شب ساعت 8 با جعفرپور برخورد کرديم و شب را در جبهه تان خوابيديم که گفتند رفته‏‎ای مرخصی و اگر به اهواز آمدی حتماً يک سری به ما بزنيد. خدانگهدار همگی شما. والسلام.
انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده