زندگي نامه و وصیت نامه شهيد محسن جابري در سی امین سالروز شهادت
به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد «محسن جابری» سال سوم فروردین سال 1346 درخانوادهای اصيل و مذهبي در شهرستان داراب به دنيا آمد. از کودکي به واسطه داشتن صوت خوش خادم درگاه بيت عصمت و طهارت گرديد . تحصيلات ابتدائي را در مدرسه داوري سابق و راهنمايي را در مدرسه رازي گذراند و سال 60 وارد دبيرستان گرديد . با قانوني شدن سن جبهه رفتنش با احساس مسئوليتي که داشت به سوي جبهه ها اعزام گرديد و چندين بار به طور متوالي در جبهه ها حضور پيدا کرد . تا اين که در عمليات والفجر 8 27 بهمن ماه 1364مرحله دوم پس از مجاهدت فراوان در ام القصر فاو به شهادت رسيد و پيکر پاکش سال ها مفقود بود تا اين که پس از 12 سال پيدا گرديد و در گلزار شهداي داراب مدفون است . روحش شاد و راهش پر رهرو باد . والسلام .
بسم الله الرحمن الرحيم
انا لله و انا اليه راجعون . شهيد سعيد است و شهادت سعادت . وصيت نامه ي حقير خدا و سربازي فداکار امام ، محسن جابري . با درود به رهبر کبير انقلاب اسلامي امام خميني و با سلام مجدد بر شهيدان به خون خفته سخنم را آغاز مي کنم . من با ميل و رضاي خودم عازم جبهه هاي حق عليه باطل شوم تا گامي مثبت در جهت به ثمر رسانيدن اهداف انقلاب اسلامي بردارم من به جبهه مي روم تا با کمک ديگر برادران اسلام راستين را به ديگر کشورهاي جهان نشان دهيم . من به جبهه مي روم تا با کمک برادران مشت محکمي بر دهان ابر قدرت ها بزنيم و به آن ها بفهمانيم که آمريکا هيچ غلطي نمي تواند بکند ما به جبهه مي رويم تا به آمريکاي جنايت کار بفهمانيم که اگر گلي از گلستان حسين پرپر گشت به جاي يک گل ده ها و صدها گل ديگر مي رويد . سخن اولم با برادراني است که مرا مي شناسند و يا نمي شناسند اين است که مرا ببخشند و مرا حلال کنند چون اگر شماها مرا نبخشيد خداوند نيز مرا نخواهد بخشيد . بنابراين اميدوارم که همه دوستان و آشنايان مرا حلال کنند و مرا ببخشند . سخن دومم با همکلاسيان و دوستان است و آن اين است که سنگر مدرسه را رها نکند و به جاي تعطيل کردن مدرسه به آموختن علم بپردازند تا ان شاءالله با کمک برادران گامي در راه خودکفايي برداشته باشم و دست مان به سوي شرق و غرب دراز نباشد اميدوارم که همه شما در درس هايتان پيروز و موفق باشيد . سخن سومم با پدر و مادرم است .اي پدر و مادر من مي روم تا با کمک ديگر برادران راه حسين را ادامه داده و پرچم دار حسين (ع) باشيم . پدر و مادرم سخنم با شما اين است که اگر من شهيد شدم در مرگ من اشک نريزيد و گريه نکنيد چون همه ما از طرف خدا آمده ايم و بايد به سوي او بازگشت کنيم من مي روم تا راه حسين (ع) را ادامه داده و پرچم دار حسين (ع) باشم بنابراين اگر خواستيد در مرگ من اشک بريزيد به ياد حسين (ع) سرور آزادگان مردان خدا اشک بريزيد اگر خواستيد گريه کنيد و قطره اشک آن هم به ياد حسين اشک بريزيد . چون ما راه حسين را ادامه مي دهيم و پرچم دار حسين (ع) هستيم .
خدايا ، خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار . والسلام .