زندگی نامه شهيد حسن پادام (عملیات کربلای 5)
بسمه تعالي
شهيد حسن پادام در خانواده اي زير خط فقر و در دامن
مادري رنج ديده و پدري بي پيرايه و بدور از هرگونه آلايشي در 1/7/1345حسن پا به عرصه گيتي گذاشت : روزگار پر از مشقت و خطيري پدر و مادر آن
را همچون پولادي آبديده رنگ و جلا بخشيد . گاه پدر با دستان پينه بسته و تاول زده ،قنداقه
فرزند را همچون نگيني در آغوش مي گرفت و با دنيايي از آمال و آرزوها برايش لالايي مي
خواند . گاهي هم مادر که حتي از قوت لايموت محروم بود ، ولي با آينده اي که براي فرزند
ترسيم کرده بود ، اميدوارانه به حيات خويش ادامه مي داد که حتماً در پس فردايي ديگر
ثمره رنج خود را خواهد ديد و اينجا بود که اولين شکوفه زندگي خود را با تمام مصائب
و مشکلاتي که از لحاظ مادي در لواي معيشتي داشتند به رشد و بالندگي رساندند . حسن خيلي
زود پا به دوران ابتدائي گذاشت و با هوش و ذکاوتي که خداوند بعنوان عطيه الهي در وجود
ايشان نهادينه کرده بود ، با شاگرد ممتازي اين دوره را به پايان رساند و با بي حوصلگي
و اشتياق خاصي پا به دوران راهنمايي گذاشت . در اين دوره باز با تمام مشکلاتي که در
مسير تحصيل داشت ، هيچگاه از کفش وصله زده جيري خود و هيچ وقت از پيراهن رفو زده دست
دوز مادري خويش خجالت نکشيد و با پشت پا زدن به تمام اين معضلات دوران راهنمايي را
با نمرات برتري به پايان رساند ، اينجا بود که حسن ديگر قد کشيده بود و مادر به قد
و بالاي آن مي نازيد و در مسير سنگلاخي زندگي خود در اين ايام بار ديگر پدر و مادر
بعنوان فرزند ارشد خانواده مسئوليت پذير گرديد . با تمام فقر و نداري آن زمان ، پدر
با دست رنج خود و با رغبت فراوان دوچرخه اي براي حسن خريد تا دوران دبيرستان را در
روستاي حسين آباد آغاز نمايد - و سرآغاز پخته شدن حسن بامسير پر پيچ وضع و در آب و
هوايي نامساعد شروع گرديد ، چه بسا در زمستانهايي طاقت فرسا و با طغيان رودخانه تنگشيو
اوج رشد و ترقي حسن نمايان گرديد و هرگاه با تني خسته و کوفته قدم به خانه گلي پدر
مي گذاشت در زير چکه کردن خانه گل و اندود و در زير چراغهاي نفتي فيتيله اي با نگاهي
به آينده درس کمان را مرور مي نمود و در صبحدم ها با انجام فرائض ديني به کوه و بيابانها
مي زد و در زير کلام نغز و شيرين خود به يادآوري ( دکلمه) آگاهي و رشد و نمو خود در
صراط عقلانيت مي پرداخت و هر جا مسيري باريک و خاک آلود را مشاهده مي نمودي بدون درنگ
جاي رد پاي عشق "حسن " را بوضوح مشاهده مي نمودي و با ولع خاصي نسبت به درس
و کتابت دوران دبيرستان را با موفقيت هرچه تمامتر به پايان رسانيد . تا اينکه با اخذ
ديپلم جهت اداي دين خود به اسلام راهي دوران مقدس سربازي و در کميته انقلاب اسلامي
آن زمان به عضويت درآمد و اينجا بود که روح ملکوتي حسن از آغاز بعنوان امانتي در دستان
پدر و مادر به وديعت گذاشته شده بود تا اينکه 4/3/1367 در عمليات کربلاي 5 شلمچه اين روح قدسي از ثري به ثريا پر کشيد و براي هميشه کاسه خاکي اش در زير
خاکريز هاي دليري و مردانگي به سرمه سراي دلدادگان قصه عاشقي شهادت بدل گرديد تا هنوز
مادر بر سر يادمان او نواي رود رود سر دهد و بعضاً هم لالايي ترنم نمايد که شايد حسن
براي هميشه در قلوب ما بازماندگان تا ابد و الدهر بعنوان سمبل ايثار و شهادت جاودانه
خواهد ماند .
روحش شاد و يادش گرامي باد .