ما دانسته به اين راه گام نهاده ايم
سهشنبه, ۰۵ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۱۷:۲۵
هميشه تبسمي زيبا و دلنشين بر لب داشت و با همه به مهرباني برخورد ميکرد .
نوید شاهد فارس : شهيد فريدون فريدوني در دوم آبان ماه سال 1331 دريک خانواده متدين ومذهبي در روستاي جرمشت سيمکان جهرم ديده به جهان گشود . در سن يازده سالگي مادر گراميشان دار فاني را وداع گفت و به رحمت ايزدي پيوست و سايه پر مهر و محبت مادر براي هميشه از بالاي سر او رخت برکشيد .در سال 1345 تحصيلات ابتدائي را در مدرسه 25 شهريور به پايان رسانيد . و پس از اخذ مدرک ششم ابتدائي به شيراز آمد ، از همان کودکي همراه با پدرش در راه خدمت به خلق خدا و کمک به مردم کوشا بود و در آن دوران خفقان رژيم علاقه اي خاصی نسبت به اذان گفتن و خواندن مناجات داشت . از این رو در سحر گاهان ماه مبارک رمضان برپشت بام ميرفت و مناجات را با بانگ رسا ميخواند .
فریدون روزها در تعميرگاه اتومبيل کار مي کرد و شبها نيز به تحصيل مشغول بود، تا در سال 1352 از دبيرستان احمدي موفق به اخذ سيکل گرديد. وي پس از آن ازدواج نمود و حاصل ازدواج او 5 فرزند مي باشد که از او به يادگار مانده است . در اوائل سال 1352 پدر عزيز ش را از دست داد و تنها برادر خود را نيز سرپرستي نمود و همواره نهايت سعي و کوشش او سرو سامان دادن به زندگي برادرش بود . شهيد فريدوني با کوله باري از مشکلات و پشت سر گذاردن سالهاي تلخ زندگي همواره در به ثمر رساندن انقلاب در تب و تاب بود .
بالاخره در سال 1356 همراه با يکي از بستگان مؤمن خود جهت مبارزه با رژيم سفاک و دست نشانده پهلوي و اطاعت از ولي امر به سيمکان عزيمت نمود و در آنجا به فعاليتهاي مذهبي و ارشاد اهالي پرداخت . با اوج گرفتن نهضت اسلامي انقلابي ملت ايران شهيد فريدوني نيز همانند ديگر ملت تحت ستم ايران دوش بدوش آنها در مراسم تظاهرات و راهپيمائيها و اعتصابات شرکت نمود. بالاخره طلوع فجر بدمید و 22بهمن فرارسيد و آفتاب شکوهمند انقلاب اسلامي تحت رهبري زعيم عاليقدر حضرت امام خميني و ايثارگري امت قهرمان به پيروزي رسيد .
آمریکاي جنايتکار که از پيروزي انقلاب اسلامي ايران سخت به وحشت افتاده بود توسط نوکر حلقه بگوش خود ( صدام ) جنگ ناخواسته را به امت مسلمان ما تحميل نمود . شهيد فريدوني همانند ديگر جوانان برومند نيز به نداي هل من ناصر آقا و مولاي خود لبيک گفته و جهت ياري نمودن و گشوده شدن راه کربلای حسيني عازم جبهه هاي نورعليه ظلمت گرديد .
در سالهاي 61 تا 65 در عملياتهاي سومار، جزيره مجنون، والفجر 8 ( در این عملیات مورد اصابت مواد شيميائي قرار گرفت و شیمیایی شد) کربلاي 4 و در نهایت ، عمليات افتخار آميز کربلاي 5 شرکت نمود.
طي سالهائي که در جنگ تحميلي مي گذشت هيچگاه آرام و قرار نداشت جسم او در اينجا اما روحش در جبهه ها بود اوهميشه مي گفت :
که انسان بالاخره رفتني است چه بهتر که با مرگ سرخ و باجامه ي شهادت از اين دنيا رخت بربندد
و نيز از سخنان هميشگي او که بارها و بارها به همه ميگفت اين بود :
زندگي بمانند جلسه امتحان است . آنکس که زودتر برگه امتحاني خود را تسليم استاد خويش نمايد و جلسه امتحان را زودتر ترک کند . نمايانگر آنست که درس خود را خوب ميدانسته ، در غير اينصورت اگر او را بزور از جلسه امتحان بيرون کنند و در رده آخرين نفرات باشد که برگه خود را بدهد او هيچگاه درس خود را نخوانده و ندانسته است و ما دانسته به اين راه گام نهاده ايم .
هميشه تبسمي زيبا و دلنشين بر لب داشت و با همه به مهرباني برخورد ميکرد .
همسرش می گفت: شهید فریدونی جهت قرض الحسنه دادن به مردم همیشه پیش قدم بود. او هميشه در خدمت محرومين و مستضعفين و افرادي که نياز به کمک داشتند بود . در طول کمتر از ده سال بيش از سه ميليون تومان بصورت قرض الحسنه بدوستان ، اقوام آشنايان کمک نموده بود و هدف او جلب رضايت خداي متعال بود به چند نفر از آشنايان صميمي خود سفارش کرده و گفته بود تحقيق کنيد هر کس مستضعف باشد و نياز به کمک مالي داشته باشد بگوئيد تا بصورت ناشناس به وي کمک نمايم .
شهید فریدونی در عمليات کربلاي 5 از چند ناحيه بدن زخمي شد و پس از 12 روز بستري شدن در بيمارستان شهيد فقيهي شيراز شهادت را در آغوش گرفت .
شهيد فريدوني در آخرين لحظات عمر پر برکت خويش شفاهاً به تنها برادر خويش اینگونه وصيت مي کند :
برادم با مردم و ارباب رجوع به خوش رفتاري و ملايمت برخورد کن ، زير دستان را ميازار ، مطيع باش نه مطاع ، در پاسخ به سؤال برادرش که پرسيد ، فريدون جان بدون تو چه کنم گفت: شکر خدا و نماز را سبک مشمار . به هنگام وداع با خانواده همراه با بوسيدن السلام عليک يا اباعبدالله را زمزمه مي کرد گوئي کسي را ديده بود که با لبخندي زيبا او را سلام داد و اوهم پذيراي مقدمش شد .
روحش شاد
انتهای متن/منبع:مرکز اسناد ایثارگران فارس
نظر شما