شهید «ابراهیم جعفری» در وصیتنامهاش مینویسد: باباجون شاهرخ، به حرفهای مامان تا عمر داری گوش کن. حتماً تحصیل و علم بیاموزید. شاهرخ جون، سفارش هادی را بعد از مامانت به تو هم میکنم، زیرا برادر بزرگش هستی؛ او را هرگز رها نکنی و هر چه درباره خودت سفارش کردم، به مرور که او بزرگ شد، سفارشات من را به او بگو.
شهید «امیدرضا گنجیپور سراحی» در وصیتنامهاش مینویسد: به تمام دوستان و آشنایان نیز توصیه میکنم که در خط اسلام باشند، امام را فراموش نکنند و از آنان هم طلب حلالیت دارم.
بسیجی و دانشجو شهید «حسین مدیری» در بخشی از وصیتنامهاش آورده است: به خواهرانم، زینب گونه و فاطمه وار زیستن و همواره در راه امام خمینی قدم گذاشتن را توصیه می کنم.
تصاویر بهجامانده از شهید پاسدار «اقبال آقایی» روایتی تصویری از مسیر پُرحماسه اوست؛ از روزهای حضور بیادعا در خط مقدم جبهه تا مراسم تشییع پیکر مطهرش در زادگاهش رباطکریم. این عکسها لحظاتی صمیمی، ایثارگرانه و ماندگار از شهیدی را ثبت کرده که بیستم آذر ۱۳۶۴ در جزیره مجنون عراق به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
شهید مدافع «حرم حسن اکبری»، تخریبچی لشکر27 محمد رسول الله در بخشی از وصیتنامهاش آورده است: برادران و خواهران، میخواهم که راهم را ادامه دهید و در راه صدور آن از هیچ کوششی دریغ نکنید و مگذارید بار دیگر دست جنایتکاران مخصوصا آمریکا، اسرائیل و داعش ملعون که در آنسوی مرزها نقشه نزدیکشدن به مرز ایران عزیز را در سر میپرورانند، بر شما مسلط گردند و خونهای هزاران شهید از دست برود.
شهید محسن ارغنده خطاب به خدایش مینویسد: «من هیچم و هیچ ندارم... این جان را برای رسیدن به تو آوردهام.» او که خود را وامدار «کرامت و لطف بیکران» پروردگار میداند، هشدار میدهد: «نگذارید سیلی مرگ شما را بیدار کند» و انقلاب و رهبری را «بزرگترین نعمت خدا» میخواند که باید تا پای جان از آن حمایت کرد.
در سحرگاه پنجم آبان ۱۳۶۰، محمدحسن اسماعیلزاده خراسانی، دانشآموز هفدهساله هنرستانی، وصیت نامه خود را با یاد دو برادر شهیدش، حبیبالله جوادی و مرتضی نیکنژاد، نوشت و تنها یک ماه بعد در عملیات طریقالقدس، به آرزوی دیرینه خود رسید و با اصابت تیر به سر، در خاک بستان به خون خفت.
شهید «حسین شهابی» در وصیتنامهاش مینویسد: به تمام قوم و خویشان وصیت میکنم که دین خدا را یاری کنید، یاور اسلام باشید، امام را تنها نگذارید و راه شهیدان اسلام را ادامه دهید. ناراحت نباشید؛ خدا با ماست. با توکل بر خدا از اسلام دفاع کنید.
در وصیتنامهاش تأکید کرد: «من آگاهانه این راه را انتخاب کردم... خدا را از خانواده بیشتر دوست دارم». او پنج روز پس از نامزدی خود، به جبهه اعزام شده بود و حتی وصیت کرده بود هزینه مراسم عروسیاش صرف امور جبهه شود.
خواهر شهید «علیاصغر غلام» نقل میکند: «میخواستند او را دفن کنند. توی قبر گذاشتند. وقتی خواستند خاک بریزند، مادرم چادرش را به کمر بست و بیل را گرفت. پیش از اینکه دیگران خاک بریزند او شروع کرد. مقداری خاک ریخت و بیل را کنار گذاشت و گفت: تو که از علیاکبر امام حسین بهتر نبودی؟ شیرم حلالت باشه مادر!»
شهید «احمد عبدالشاه» در نامهای به خانوادهاش مینویسد: «با الهام از بیان مولایمان سرور شهیدان، امام حسین(ع) که مرگ سرخ را به از زندگی ننگین دانسته، زیر بار چنین ننگی نمیرویم.»
شهید «علی اصغر سیبی» در واپسین ساعات پیش از عملیات، در دل شبی، در میان یاران عاشق شهادت، وصیتنامهای نوشت که سرشار از ایمان، عشق به خدا، پایبندی به ولایت فقیه و توصیه به صبر و افتخار خانواده است؛ او با قلبی آرام، شهادت را آگاهانه انتخاب کرده و آن را زیباترین سرنوشت برای پاسداری از انقلاب میداند.
شهید «علی رضایی سردره» در وصیتنامهاش مینویسد: از همسرم میخواهم فرزندانم را چنان تربیت کند که هیچگاه وابستگی به زندگی مادی پیدا نکنند و آماده شوند تا سلاح بر زمین افتاده پدر و دیگر رزمندگان عزیز را بر دوش کشیده و انشاءالله راهی قدس شریف شوند.
شهید رضا حیدریزادی، معلمی که دفاع از میهن را بر تحصیل ترجیح داد، در عملیات شاخ شمیران به فیض شهادت رسید. وصیتنامهاش پیام جاودانهای برای خواهران دارد: حجاب، سلاحی در مبارزه با استکبار و راهی برای مجاهد بودن است.
شهید «محمدکریم کریمی»، پاسدار رشید لشکر حضرت امیر (ع)، دوازدهم آذر ماه ۱۳۶۴ در عملیات خاتمالانبیاء در جبهه مهران به شهادت رسید. پیام جاودانهاش به نسلها: بندگی خدا و پاسداری از حجاب، رمز پیروزی و عزت ماندگار است.
شهید «علی چرزه» در وصیتنامهاش مینویسد: ای خواهران حزبالله با پوشش و حفظ حجابتان مشت محکمی بر دهان یاوه گویان ضد انقلاب بزنید، همان طوری که میدانید حفظ حجاب شما خواهران عزیز کوبندهتر از خون شهداست.
شهید «عباسقلی کامکاری» در متن وصیتنامهاش این چنین مینویسد: من خودم راه امام حسین (ع) را انتخاب کردم و ایمان دارم اگر شایسته آن بودم و این متاع ناقابل را از من پذیرفتند، همان لحظه امام حسین (ع) را ملاقات کردهام.