جانباز 70 درصد

جانباز 70 درصد
گفتگوی تصویری با جانباز و آزاده ۵۵ درصد «مراد فریدونی»

روایتی ناگفته از اردوگاه‌های بعثی؛ آلونکی در وسط جهنم

«مراد فریدونی» می گوید: میان گرمای سوزان تابستان و سایه‌ی سنگین اسارت، آلونکی کوچک در وسط اردوگاه بعثی‌ها ساخته شد؛ جایی که «مراد فریدونی» جانباز ۵۵ درصد، شاهد گفت‌وگوهایی پر از تحقیر و دروغ بود. این آلونک، نمادی از جهنم بی‌صدایی است که اسیران در آن روزها تجربه کردند؛ روایتی ناگفته از اردوگاه‌هایی که هر گوشه‌اش داستانی از مقاومت و درد دارد.

جانباز ۷۰ درصد دفاع مقدس، «رمضان ازلگینی» به یاران شهیدش پیوست

جانباز سرافراز رمضان ازلگینی، از یادگاران هشت سال دفاع مقدس، پس از سال‌ها تحمل درد و رنج جانبازی، در ماه محرم به دیار باقی شتافت.
گفتگویی با جانباز ۷۰ درصد «رضا حاجی‌زاده»

دفاع از وطن برای ما تعهدی ریشه‌دار در جان و دل بود

جانباز ۷۰ درصد «رضا حاجی‌زاده» در گفت‌وگویی بیان کرد: دفاع از وطن برای ما تنها یک شعار نبود؛ تعهدی بود ریشه‌دار در جان و دل، که افتخار می‌کنم تا امروز هم بر سر همان پیمان مانده‌ام. آرزوی قلبی‌ام این است که انقلاب اسلامی‌مان به پیروزی نهایی برسد و در نهایت، به دست صاحب اصلی‌اش، حضرت امام زمان (عج) سپرده شود.
خاطرات شفاهی مادر شهید؛

مادری که با نماز، حجاب و راهپیمایی، شهیدش را پرورش داد

مادر شهید "رضا رمضانی" از روزهایی می‌گوید که فرزندش از همان دوران کودکی همراه پدر در راهپیمایی‌ها شرکت می‌کرد، در مدرسه ابتدایی نماز می‌خواند و بعدها که بزرگ شد، پای ثابت پایگاه مسجد محله شد. او همیشه بر نماز و حجاب تأکید داشت، چه برای خواهر و برادرش و چه برای دوستانش. وقتی عازم جبهه شد، با پدر جانبازش قرار گذاشت که ببینند کدام یک زودتر شهید می‌شود... سرانجام، رضا رفت و دیگر بازنگشت.
خاطراتی از شهید رضا عسگری به روایت مادرش؛

نوجوانی خدایی که راهی جبهه شد

مادر شهید "رضا عسگری" از پسرش با اشک و افتخار یاد می‌کند؛ نوجوانی آرام و مؤمن که از همان کودکی دل در گرو خدا داشت، اهل نماز و روزه بود، نصیحت‌پذیر و خوش‌رفتار. شانزده‌ساله بود که بسیجی شد، دو سال بعد به سپاه پیوست و سرانجام در جبهه، در حالی‌که هنوز نوجوانی بیش نبود، به آرزویش رسید و شهید شد.
خاطرات شفاهی برادر شهید علی جودکی از خلاقیت، باور و پرواز برادری جوان در بستان؛

علی؛ آن‌که زیرزمین را آتلیه کرد و دلش را وقف آسمان

سرهنگ بازنشسته و برادر دو شهید، علی و حسین جودکی، در روایت خاطرات خود از برادری سخن می‌گوید که تنها بیست‌سال داشت، اما دلی به وسعت تاریخ و ذهنی خلاق در زمینه‌های فنی و هنری. شهید علی جودکی نه‌تنها در رشته‌هایی چون برق‌کشی، عکاسی و طراحی آتلیه دست داشت، بلکه با نگاهی ژرف، پیش از اعزام نهایی به جبهه، تصویری از خود به یادگار گذاشت که بر قلبش شعری نقش بسته بود؛ گویی از سرنوشت روشنش خبر داشت. او تنها یک سال پس از ازدواج، به‌رغم بازگشت‌های موقت، دیگر از جبهه بازنگشت و در منطقه بستان به خیل شهیدان پیوست. برادرش، با زبانی آمیخته به اندوه و افتخار، از مردی می‌گوید که راه حسین‌بن‌علی (ع) را عاشقانه پیمود و به تعبیر خودش، استمرار خط سیدالشهدا را در میدان عمل معنا کرد.
روایت مادر شهید رضا زارعیان:

رضا خودش اسمشو نوشت و رفت جبهه

این روایت، داستان پسر مهربان و خوبی است که از همان ابتدا، شور رفتن به جبهه را در سر داشت. مادر شهید رضا زارعیان از مخالفت‌های اولیه پدر، اصرارهای رضا برای حضور در جبهه و شهادت او در ۲۸ صفر می‌گوید.
روایت مادری از شهید رضا اسکندری:

دوازده سال گمنامی و بازگشت با یک مشت استخوان

این روایت، داستان پر درد و رنج مادری است که از دل روستای چنار خمین، پسر سومش رضا را راهی جبهه‌ها کرد. پسری که دوازده سال گمنام ماند و سرانجام با یک مشت استخوان به آغوش خانواده بازگشت. مادر شهید رضا اسکندری از لحظه شهادت فرزندش در عملیات خیبر و خاطرات شیرین شیطنت‌ها و اصرارهای او برای رفتن به جبهه می‌گوید.
خاطرات شفاهی همسر شهید؛

خواب آخرین وداع؛ روایت همسر شهید از سفری بی‌بازگشت

روایت گرم و ساده‌ی زنی از روستای حصار که زندگی مشترکش تنها چند ماه در کنار همسرش، شهید "ذبیح‌الله احمدی" دوام آورد؛ از صبح‌های سردی که همسر با موتور راهی کار می‌شد، تا شبی که خواب دید دستش را روی قلبش گذاشته و گفت: "فقط یه تیر خورده اینجا..." این خاطره، تنها بخشی از بار سنگینی است که دل این همسر شهید سال‌هاست بر دوش می‌کشد.
خاطرات شفاهی جانبازان؛

همسرم؛ مردی فداکار، مهربان و اهل نماز حتی در خستگی

همسر شهید "دشتی ساسانی" از زندگی مشترکشان و ویژگی‌های اخلاقی او می‌گوید: مردی کم‌حرف، دلسوز و بااخلاق که حتی خستگی طاقت‌فرسای کار در گرمای بندر بوشهر، مانع پایبندی‌اش به نماز نمی‌شد. حضورش در نیروی دریایی و مهربانی‌اش با همسر، خانواده و همکاران، تصویری ماندگار از یک انسان شریف و خدایی بر جای گذاشته است.
خاطرات شفاهی همسر شهید؛

جانم فدای خمینی؛ روایت همسر شهیدی که با داغ فراموش‌نشدنی زندگی می‌کند

اقدس عسگری، همسر شهید "خلیل شریفی"، از روزهای پر فراز و نشیب زندگی کوتاه اما سرشار از عشق و ایثار با همسرش می‌گوید؛ از لحظه‌های وداعی که بوی اخلاص می‌داد تا آن روز تلخ که پیکر غرق در خاک و خون را دید و دیگر هیچ‌گاه نفهمید چگونه آن شب گذشت. این روایت، گوشه‌ای از زندگی زنی است که هنوز هم صورت همسرش را در خاطراتش با دست پاک می‌کند.
روایت جانباز محمدعلی احمدی از عملیات فتح‌المبین تا مجروحیت در خط «معمری»

با تنِ بی‌زره، مقابل تانک‌ها ایستادیم

جانباز محمدعلی احمدی، از رزمندگان حاضر در عملیات فتح‌المبین، با آغاز آموزش‌های نظامی در سال ۱۳۵۹ در پادگان امام حسین (ع) تهران، وارد عرصه دفاع مقدس شد. او که در سال ۱۳۶۷ در یکی از محورهای عملیاتی جنوب کشور مجروح شد، با زبانی صادقانه و ساده از سال‌هایی روایت می‌کند که رزمندگان اسلام تنها با ایمان، برای دفاع از خاک وطن و ارزش‌های الهی در برابر ارتش تا بن دندان مسلح دشمن ایستادگی کردند. خاطرات او، به‌ویژه از خطوط عملیاتی مانند خط «معارک روستای معمری» تا شناسایی‌های خطرناک در دل مواضع دشمن، تصویری واقعی از مقاومت و ازخودگذشتگی جوانان آن دوران ترسیم می‌کند.

جانباز ۷۰ درصد «عبداله گنج خانی» به جمع شهدا پیوست

«عبداله گنج خانی» از جانبازان ۷۰ درصد زنجانی پس از تحمل سال‌ها درد و رنج جانبازی دعوت حق را لبیک گفته و به جمع یاران شهیدش پیوست.
گفتگویی با جانباز ۷۰ درصد «یوسف عزیزی‌زاده»

حفظ و انتقال فرهنگ ایثار و شهادت به نسل آینده وظیفه ماست

جانباز ۷۰ درصد «یوسف عزیزی‌زاده» در گفت‌وگویی بیان کرد: صحبت کردن درباره دوران اسارت، جنگ و رشادت‌ها برای خودمان هم سخت و دردناک است، چه برسد به اینکه بخواهیم آن را برای نسل الان بازگو کنیم اما امروز یک مسئولیت بزرگ مقابل این نسل داریم و آن هم حفظ و انتقال فرهنگ ایثار و شهادت است.

خلبان «واعظی»: در آتش سوختم، اما قرآن در جیبم سالم ماند

صدایش از تلاطم خاطرات آن روز می‌لرزد، روزی که هلیکوپترشان در عملیات مسلم‌بن‌عقیل هدف اصابت قرار گرفت و او را در میان شعله‌ها رها کرد. با سوختگی شدید دست راست و بدن ناتوان، تنها پناهش ذکر بود، اما معجزه‌ای رخ داد: قرآن کوچک جیبش، میان آن همه آتش، سالم ماند. امروز این قرآن را نشان‌دهنده‌ی الطاف پنهان خداوند می‌داند، یادآوری که حتی در تاریک‌ترین لحظات، او تنها نبوده است.
گفت‌و‌گو با جانباز ۷۰ درصد کرمانشاهی «بهروز حقیقی»

مجروحیت، مدال من است

جانباز «بهروز حقیقی» می‌گوید: هر زخمی که بر تن دارم، داستانی دارد. داستانی از ایستادگی، ایمان و عشق. آن‌ها مدال‌هایی‌اند که بر سینه‌ام آویخته‌اند، نه نشانه ضعف. من رفته بودم تا وطن بماند و سربلند برگردم حتی اگر پایم جا بماند.
خاطرات شفاهی جانبازان؛

روایت نبرد در جزیره مجنون؛ ایمان به خدا تنها سلاح ما بود

غلامرضا جیریایی، جانباز ۳۳ درصد، از روزهای پرافتخار نبرد در جزیره مجنون می‌گوید؛ از منطقه‌ای که با قایق واردش شدند، از مقابله با تانک‌های دشمن و از ایمانی که تنها سلاح رزمندگان ایران در برابر تجهیزات سنگین رژیم بعثی عراق بود.
خاطرات شفاهی جانبازان؛

از بسیج تا میدان نبرد؛ روایت ایثار و فداکاری در جنگ تحمیلی

غلامعباس حسن‌پور، جانباز ۳۰ درصد و یکی از رزمندگان دفاع مقدس، در این مصاحبه به بازگویی خاطراتش از دوران نوجوانی و ورود به بسیج می‌پردازد. او از نخستین تجربه‌های خود در بسیج، آموزش نظامی در پادگان امام حسین (ع) و پیوستن به جبهه‌های جنگ تحمیلی سخن می‌گوید. این روایت، تصویری از شجاعت و ایثار جوانانی است که با دل‌های پرشور برای دفاع از میهن به میدان نبرد رفتند.
جانباز غلامعلی جیریایی:

ارزش ایثار در جبهه را تنها آنجا می‌فهمی

غلامعلی جیریایی، جانباز ۲۵ درصد، از روزهای پرخطر جبهه و حقیقت ایثارگری سخن می‌گوید؛ جایی که معنای واقعی فداکاری و ارزش زندگی را تنها با تجربه لحظه‌های مرگ و زندگی درک می‌کنی. او معتقد است که قضاوت‌های بیرونی درباره رزمندگان با واقعیت‌های جبهه فاصله دارد.
خاطرات شفاهی جانبازان؛

خاطرات تلخ و شیرین جبهه؛ روایت قهرمان از نبرد سومار

قهرمان جعفری، جانباز ۲۵ درصد از اراک، در گفت‌وگویی صمیمانه به بیان خاطرات تلخ و شیرین خود از دوران جنگ تحمیلی پرداخت. او از روزهای پرخطر نبرد در منطقه سومار، لحظات دشوار و اضطراب‌آور در سنگرها، و تجربه تلخ از دست دادن هم‌رزمانش سخن گفت. این روایت، تصویری واقعی از رشادت‌ها، فداکاری‌ها و دشواری‌های رزمندگان در جبهه‌های جنگ را به تصویر می‌کشد.
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه