نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - ادبیات
برگی از خاطرات شهید سیدمجتبی هاشمی
گروه فدائیان اسلام، فقط در خرمشهر نمی جنگیدند، بلکه با تدبیری که سیدمجتبی به کار برده بود، هر کس بنا به تخصص و تجربه ای که داشت، به کار گرفته شد.
کد خبر: ۴۰۵۶۴۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۱۷

هر چند وقت، واحد فرهنگی لشکر 25 کربلا، بزرگان کشور را دعوت می کرد تا در پایگاه شهید بهشتی اهواز برای بچه ها سخنرانی کنند. این کار فرهنگی، تنوع خوبی را برای بچه ها به وجود می آورد.
کد خبر: ۴۰۵۴۹۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۱۳

دست نوشته شهید احمدرضا احدی
امروز بچه های ضربت به عکس روزهای پیش که عصرها در جلوی چادرهایشان جمع می شدند و تعریف می کردند و می خندیدند، هر کدام گوشه ای کز کرده بودند و گاهی آرام صحبتی میان دو نفر رد و بدل می شد و ... آن گاه سرهایشان تکان می خورد.
کد خبر: ۴۰۵۴۷۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۱۳

یادنامه ی شهید عباس بابایی
پانزده ساله بودم، که عباس پدرم را واداشت تا مرا به خانه بخت بفرستد. گرچه در ابتدا تمایلی به ازدواج نداشتم؛ ولی عباس پیوسته مرا تشویق می کرد و می گفت: «من این آقا را می شناسم، مرد با تقوا و با فضیلتی است.
کد خبر: ۴۰۵۴۶۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۱۳

فرودگاه مهرآباد تهران که بمباران شد، درنگ نکرد، فوری آماده ی رفتن به جنگ شد. نیاز به لباس رزم نداشت، چرا که آن را همیشه بر تن داشت. از آغاز نهضت مبارزه با طاغوت، تا لحظه ی شهادت! نه فقط در میدان رزم، که در همه جا و همه حال!
کد خبر: ۴۰۵۳۹۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۱۲

ادامه ی عملیات کربلای 5 بود. نفسم داشت از جراحت شیمیایی، بند می آمد. جراحت آن قدر بود که دیگر فکر می کردم، امیدی به زنده ماندنم نیست. توی همین فکر و خیال بودم که یکهو، چشمم افتاد به آقای کابلی که داشت از کنارم رد می شد.
کد خبر: ۴۰۵۳۵۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۱۲

خاطرات شهید سرلشکر خلبان مصطفی اردستانی
حاج مصطفی در طی دوران هشت ساله دفاع مقدس، با ایمانی راسخ و قلبی سرشار از عشق به اسلام و حضرت امام (ره) به دفاع از دین خدا و حریم کشور اسلامی می پرداخت. او سراسر وجودش برای انقلاب اسلامی می تپید.
کد خبر: ۴۰۵۳۳۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۱۱

یادنامه شهید عباس بابایی
چند روزی بود که به همراه عباس از پایگاه «لک لند» واقع در شهر «سن آنتونیو تکزاس» فارغ التحصیل شده و برای پرواز با هواپیمای اموزشی T-41 به پایگاه «ریس» در شمال تکزاس آمده بودیم.
کد خبر: ۴۰۵۳۱۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۱۱

نشست تخصصی موانع و راه کارهای ارتقاء جایگاه ادبیات داستان جنگ و دفاع مقدس برگزار می شود.
کد خبر: ۴۰۵۳۰۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۱۱

در پایگاه چابهار بودیم، پدرم فرمانده این پایگاه بود و برای انجام کاری به ماموریت رفته بود. از طرف مدرسه، مسابقه کتابخوانی برگزار شد. من و چند تن از دوستانم قرار بود در مسابقه شرکت کنیم.
کد خبر: ۴۰۵۲۸۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۱۱

دست نوشته شهید احمدرضا احدی
به اهواز که رسیدیم، چهره ی خشن جنگ بیشتر هویدا شد. مردم در حال فرار بودند. به هر نقطه ای از شهر نگاه می کردی، خانواده ای را می دیدی که بخش بسیار اندکی از خانه اش را به دوش می کشد.
کد خبر: ۴۰۵۲۸۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۱۱

ماه ها از عملیات «والفجر8» گذشته بود. زمزمه ی عملیات دیگری توی لشکر پیچید. کجا و کی را نمی دانستیم، فقط فرماندهان می دانستند؛ آن هم بعضی هاشان. البته می شد از نوع آموزش ها حدس هایی زد؛ مثلا موقعیت جغرافیایی منطقه ی عملیاتی و ...
کد خبر: ۴۰۵۲۵۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۱۰

توی سپاه گلوگاه مستقر بودیم. با خودم گفتم یک کم سر به سر بچه ها بگذارم تا خستگی شان در برود. وارد آسایشگاه شدم و خیلی جدی گفتم: - بچه ها! بین شما کسی هست گواهینامه رانندگی داشته باشد؟
کد خبر: ۴۰۵۱۰۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۰۴

خاطرات شهید سیدمجتبی هاشمی
شهید چمران در آن زمان در پاوه بود و از همان جا با یکدیگر آشنا می شوند. بعد شهید هاشمی به خرمشهر و هتل کاروانسرا می رود و همزمان شهید چمران در اهواز در مدرسه ای، نیروهای مردمی ای که به فرمان امام آمده بودند آموزش می دهد.
کد خبر: ۴۰۵۰۸۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۰۶

دست نوشته شهید احمدرضا احدی
پادگان شلوغ است؛ شلوغ از خیل بچه هایی که از «سرپل» آمده اند و عده ای دیگر که از شهرها اعزام شده اند. امروز دوره آموزش به پایان رسیده و همه از اتمام این زمان سخت مسرورند.
کد خبر: ۴۰۵۰۸۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۰۴

یک روز عده ای از برادران بسیجی با دو فرزند هواپیمای c-130 به پایگاه آمده و در سالن مشغول استراحت بودند. من به قصد دیدن یکی از اقوامم می خواستم به داخل سالن بروم که شهید بابایی را با لباس بسیجی و یک سینی پر از چای در دست دیدم.
کد خبر: ۴۰۵۰۲۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۱۱

نگاهی به خاطرات شهید سرلشکر خلبان مصطفی اردستانی
تابستان 66 از طریق بسیج نیروی هوایی به قرارگاه پشتیبانی رزمی شهید کشواد اعزام شده بودم. واحدی از این قرارگاه جهت پشتیبانی هوایی منطقه غرب و شمال غرب در سقز مستقر شده بود. من نیز به آن منطقه رفتم.
کد خبر: ۴۰۴۹۴۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۱۱

دست نوشته شهید احمدرضا احدی
ساعت نزدیکی های شش بعداز ظهر بود. هر موقع که می خواستی از قله پایین بیایی، باید ابتدا از پله های سنگی- که بچه ها آن را درست کرده بودند تا در زمستان راحت باشند- پایین می آمدی و کمی پایین تر به جاده میانی که رسیدی، از خاک های پایین قله نیز بگذری تا به جاده اصلی برسی.
کد خبر: ۴۰۴۹۴۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۳۱

برگی از خاطرات شهید سیدمجتبی هاشمی
نقاش زبردستی بود. باذوق و سلیقه، لکه های رنگ را روی بوم کنار هم می نشاند و مناظر زیبا و خاصی از طبیعت خلق می کرد. از ترکیب رنگ ها، گل های خوش آب و رنگی پدید می آورد. آن قدر طبیعی و باطراوت که ناخودآگاه بوی عطرشان را در شامه ات استشمام می کردی.
کد خبر: ۴۰۴۸۶۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۳۰

ادامه ی عملیات کربلای 5 در شلمچه، نزدیک کارخانه ی پتروشیمی مستقر بودیم. قرار بود گروهان ما در همین قسمت عمل کند، ولی از بس فرماندهان گروهان و دسته، بچه ها را در این چند روز، این طرف و آن طرف کشاندند، بچه ها حسابی خسته و درمانده بودند.
کد خبر: ۴۰۴۴۴۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۲۴