شهيد «خليل شرفی» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «نماز ظهر و عصر را در هتل خوانديم و ناهار (چلو مرغ) را در رستوران خورديم و...» متن کامل قسمت چهارم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
شهيد «خليل شرفی» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «کم کم عقربه ساعت به وقت تعيين شده نزديک می شديم. چند دقيقه ای که به تحويل سال مانده بود سر به سجده نهاديم و...» متن کامل قسمت سوم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
شهيد «خليل شرفی» سال 1345 در گراش به دنیا آمد. «پس از گذراندن دوران تحصیلی 15 ساله بود که راهی جبهه جنگ شد. او با خانواده عهدی بسته بود که عید رمضان به خانه باز می گردد اما...» متن کامل زندگی این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
شهيد خليل شرفی در وصیت نامه خود می نویسد: اینجانب خلیل شرفى برادر حقیرتان و سراپا تقصير با شروع جنگ و شهادت برادران عزيز حركتى در من بوجود آمد و كوله بار پر از گناه و معصيت خود را بستم و رهسپار اين دانشگاه الهى شدم تا با ديدن ايثار و فداكارى و ايمان شكست ناپذير اين سلحشوران و با شنيدن گريه و ناله آنها در دل شب در هر موقع كه نام خدا و ائمه را مى شنوند ناله ها و گريه هايشان اوج مى گيرد .
شهيد خليل شرفی در وصیت نامه خود می نویسد: چه بهتر كه در راه خدا كشته شويم آرى هدفم از رفتن به جبهه مثل همه انهايى كه رفته اند فقط و فقط براى رضاى خدا تعالى است نه براى شهرت و مقام و هيچ منظورديگر.
شهيد «خليل شرفی» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «برای حمام به قصر می رفتيم حالی ديگر پيدا می کرديم. اگر اشک از چشمانم جاری نمی شد ولی به جای خودم دلم می سوخت گريه در گلويم خفه شده بود...» متن کامل قسمت دوم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
شهيد «خليل شرفی» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «اشک در چشمانشان جمع شده بود و در پنهانی اشک خويش را می ريختند و هی می گفتند که برو به دست خدا...» متن کامل قسمت اول خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.