خاطره خودنوشت شهید عسکر زمانی «19»
شهید «عسکر زمانی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «البته جالب‌تر این هست که با این همه سختی که ما مردها در جبهه‌ی مقدم داریم، کار در خانه خانم‌ها یعنی خانه‌داری با ارزش‌تر و مهم‌تر از کار مردها در جبهه خط مقدم است...» قسمت نوزدهم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

خانه‌داری خانم‌ها از دید یک مدافع

 
به گزارش نوید شاهد فارس، شهید «عسکر زمانی» 11 بهمن سال 1372 در روستای تیرازجان از توابع شهرستان ممسنی و رستم دیده به جهان گشود. تحصیلات خود را در زادگاهش تا مقطع دیپلم با نمرات عالی گذراند. پس از دوران تحصیلی بی‌درنگ به خدمت مقدس سربازی رفت و در پادگان 07 کازرون مشغول آموزش گردید. چند ماهی از خدمت نظام وظیفه نگذشته بود که در دانشگاه سراسری «مهندسی برق» و دانشگاه امام حسین (ع) پذیرفته شد. او با علاقه‌ای که به ولایت داشت دانشگاه امام حسین(ع) را برگزید. وی سرانجام در 16 بهمن ماه 1394 در دفاع از حرم اهل بیت (ع) در سوریه به شهادت رسید.
 
 
متن خاطره خودنوشت «19»: خانه‌داری خانم‌ها از دید یک مدافع حرم
 
فکر کنم صفحه‌ی جدیدی از کتاب زندگی دارد ورق می‌خورد و به ناچار باید خودت را آماده کنی تا کم نیاوری. صفحه‌ای که شاید خیلی وقت‌ها دنبال او باشی ولی خیلی قوت و قدرت لازم دارد که بتوانی دوام بیاوری. از خداوند تبارک و تعالی عاجزانه درخواست دارم که لحظه‌ای هر چند کوتاه دستم را رها نکند. یک‌شنبه 10:10 ، البته جالب‌تر این هست که با این همه سختی که ما مردها در جبهه‌ی مقدم داریم، کار در خانه خانم‌ها یعنی خانه‌داری با ارزش‌تر و مهم‌تر از کار مردها در جبهه خط مقدم است.

اگه بخواهم نگهبانی یک شب در سنگر کمین را تعریف کنم به این صورت هست:
بعد از غروب خورشید یعنی که هوا گرگ و میش می‌شود ما آماده‌ایم و با پیمودن راه به سنگر کمین می‌رسیم و قبل از طلوع خورشید باز وقتی که هوا گرگ و میش است برمی‌گردیم. بین این دو زمان کارهایی که باید انجام بدهیم، انجام می‌دهیم.

یک منطقه جلوی سنگر کمین هست که شب احتمال این‌که دشمن بخواهد از این منطقه ما را دور بزند زیاد است. توی سنگر که نشستی باید چهار چشمی جلو را نگاه کنی و به محض این‌‌که چیزی رؤیت شد گزارش دهی. مثل این هست که روی راه‌پله جلوی درب نشستی و دو ساعت باید درب حیاط را نگاه کنی و در این مدت زمان نباید سروصدا کنی، بلند شوی، مکان نشستن را ترک کنی و به چیز دیگری فکر نکنی، الا این‌که هر رفت و آمدی که از درب حیاط انجام می‌شود را ثبت کنی و مواظب باشی چیزی از دیدت پنهان نماند.
 
حالا بقیه‌ی سختی‌ها هم به کنار سختی سردی هوا که شب تا صبح باید درون این وضعیت باشی، سختی نخوابیدن، البته شاید یک شب تا صبح نخوابیدن در حالت عادی آسان باشد، اما در این حال و هوا غیرممکن است حتی برای چند لحظه هم که شده خوابت نگیرد و شخصی هم که بتواند جز همین چند لحظه نخوابد. خیلی به خودش فشار آورده که توانسته تحمل کند.
سختی این‌که در حین نگاه به منطقه فکرت جایی نرود، سختی این‌که چشمانت باید دو ساعت زل بزند به تاریکی و لحظه‌ای هم سراغ خستگی و پلک زدن نرود، سختی این‌که به خودت تشر بزنی که خدایی نکرده خوابت بگیرد یا غفلت کنی و بچه‌هایی که به امیدت در حال استراحت هستند بلایی به سرشون بیاید.
 

سختی این‌که اگه درگیر شوی خودت هستی و خدای خودت، آیا در اون لحظه‌ها رفیقاشو ول می‌کنی و پشت بچه‌ها را خالی کنی و دلهره‌ی دیگر سختی غریبی و سختی این‌که حق نداری به عزیزانت فکر کنی و سختی‌های دیگر که لازم نیست بیان شوند.

حالا با این همه سختی، کاری که در خانه برای خانم‌ها در نظر گرفته‌اند سخت‌تر است و به علاوه این یک خانم بخواهد کار بیرون خانه را هم انجام دهد، آن وقت کدام خانم می‌تواند از عهده‌ی کارش برآید. اما هر کس که ادعای توانستن می‌کند یا دروغ می‌گوید یا حالیش نیست.
 
اما ادامه‌ی خاطرات جزئی خودم:
چند لحظه پیش (الان 15:47) رفتم زنگ بزنم که تلفن قطع شد. هم می‌خواستم به مادر و پدرم زنگ بزنم هم به نامزدم.
و همین طور صبح رفتم به افسانه و پروانه زنگ زدم اما به نامزدم زنگ نزدم، چون طبق معمول برایم سخت بود. نمی‌دانم چرا این قدر برایم سخت شده، شاید از سر خجالت یا غرور یا... اما در هر صورت به روال عادی آن را برمی‌گردانم.
 
انتهای متن/
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده