نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطره
خاطره‌‌ای از شهید «پیرک جعفری»
همسر شهید تعریف می‌کند: «مهربانی و سخاوت همسرم را نباید از من، بلکه از مردم محله یا از فقرا و یتیمان که برایشان پدر، حامی و دوستی مهربان بود باید پرسید.»
کد خبر: ۵۵۷۹۳۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۰۱

به مناسبت هفته دفاع مقدس، برنامه فرهنگی «جنگ پرمَلات» هرشب تا پایان هفته دفاع مقدس در مرکز فرهنگی و موزه دفاع مقدس استان سمنان برگزار می‌شود. این برنامه فرهنگی شامل خاطره ‌گویی، روایتگری، نقاشی کودکان، دورهمی‌های دفاع مقدس، ایستگاه صلواتی و پخش فیلم است. در ادامه پوستر این مراسم را ببینید.
کد خبر: ۵۵۷۹۲۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۰۱

خاطره‌‌ای از شهید «علیشاه احمدشاهی حکمی»
مادر شهید تعریف می‌کند: «آب را پشت سرش ریختم و رفت تا یاری کوچک باشد در خیل لشکران فدایی رهبرش و جان نثاری برای کشورش باشد.»
کد خبر: ۵۵۷۹۱۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۰۱

در روایت از شهید مرندی آمده است:
«شهید رضا مرندی» از شهدای دوران دفاع مقدس است. در روایت از او آمده است وی درحالیکه به فرزندانش در عید نوروز قول داده بود کنار هم باشند و عیددیدنی بروند، با اعلام نیاز در مسجد به رزمنده در جبهه لباس رزم پوشیده و به جبهه می‌رود.
کد خبر: ۵۵۷۸۷۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۲۹

خاطره‌‌ای از شهید «دادمحمد محرم‌زاده»
فرزند شهید تعریف می‌کند: «شهید گفت پسرم دانش‌آموزان در کلاس‌های درس و مدرسه‌ها بیشتر به امدادگری شما احتیاج دارند، چون امکان بمباران مدرسه‌ها هم هست و آن‌ها آینده‌سازان انقلاب هستند.»
کد خبر: ۵۵۷۸۷۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۲۹

هم‌رزم شهید «محمد فرح‌زاد» نقل می‌کند: «گفت: تو پسر شهید هستی و مامانت چشم به راهته! اینجا هم خطرناکه! تو برو! برگشتم عقب. راننده آمبولانس گفت: یک آقایی به اسم فرح‌زاد شهید شد. یاد حرفش افتادم که می‌گفت: تا بیست و چهار ساعت دیگه شهید می‌شم!»
کد خبر: ۵۵۷۸۵۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۲۸

خاطره‌‌ای از شهید «محمد مریدی»
برادر شهید تعریف می‌کند: «شهید همیشه حرف اول و آخرش شهادت بود. زمانی که به مرخصی می‌آمد همه‌اش از شهادت و شهید شدن حرف می‌زد و ...»
کد خبر: ۵۵۷۸۴۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۲۸

خاطره‌‌ای از شهید «صغرا شیرازی»
پسر عمه شهید تعریف می‌کند: «شهید همیشه با خانم بنده در راهپیمایی‌های انقلاب شرکت می‌کرد و در زمینه‌های فرهنگی بسیار فعال بود.»
کد خبر: ۵۵۷۸۱۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۲۷

خاطره‌‌ای از شهید «حسین سالاری پشت‌کوه»
مادر شهید تعریف می‌کند: «انگار از همان ابتدا می‌دانست که قرار است شهید شود. همیشه می‌گفت اگر شهید شدم و جنازه‌ام را آوردند بر جنازه من گریه نکنید، من که از علی‌اکبر امام حسین(ع) بهتر و بالاتر نیستم.»
کد خبر: ۵۵۷۷۹۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۲۶

خاطره‌‌ای از شهید «غلام رحیمی»
مادر شهید تعریف می‌کند: «یک روز غلام به پیش من آمد و گفت که می‌خواهم به جبهه بروم. من ابتدا با تصمیم او مخالفت کردم اما ...»
کد خبر: ۵۵۷۷۹۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۲۶

خاطره‌‌ای از شهید «جمعه دمیار»
فرزند شهید تعریف می‌کند: «یکی از خاطراتی که از پدرم به یاد دارم این است که پدرم یکی از دلیرمردان دوران جنگ بود و ...»
کد خبر: ۵۵۷۷۸۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۲۶

یادواره ۱۶ شهید روستای صدرآباد از توابع شهرستان بوئین‌زهرا با هدف زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا برگزار شد.
کد خبر: ۵۵۷۷۸۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۲۳

خواهر «شهید عباس امانی» می‌گوید: ایشان فردی مهربان، خوش اخلاق، خوش برخورد، اهل کمک در کار کشاورزی به پدر و شرکت در نماز جماعت و مقید به انجام واجبات بود.
کد خبر: ۵۵۷۷۷۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۲۵

خاطره‌‌ای از جانباز شهید «موسی عامریان مقدم»
همسر شهید تعریف می‌کند: «شهید می‌گفت ما باید قدردان این ملت عزیز باشیم و باید با مردم با مهربانی برخورد کنیم»
کد خبر: ۵۵۷۷۵۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۲۲

خاطره‌‌ای از شهید «حسین عالی‌زاده»
خواهر شهید تعریف می‌کند: «حسین عاشق نقاشی کردن بود، قاری قرآن بود، لحن و صورت زیبایی داشت. همیشه می‌گفت قرآن را باید با صدای خوش خواند، توی نقاشی کردن هم دستی توانا داشت.»
کد خبر: ۵۵۷۷۳۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۲۱

قسمت نخست خاطرات شهید «محمدرضا طوسی»
برادر شهید «محمدرضا طوسی» نقل می‌کند: «پرسیدیم: از فلانی چه خبر؟ شنیدیم که با موتور تصادف کرده و الحمدلله به خیر گذشته! گفت: آره!  موتورش داغون شده؛ ولی خودش طوری نشده. باباش فکر کرد، به بهانه موتور خریدن جبهه نمی‌ره! خیال می‌کنن مُردن فقط توی جبهه است!»
کد خبر: ۵۵۷۷۲۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۲۱

خاطره‌‌ای از شهید «احمد مدنی سربارانی»
دوست و همرزم شهید تعریف می‌کند: «بعد از آموزشی انشاالله با هم به جبهه می‌رویم، خدمت سربازی را با هم تو یک سنگر خدمت می‌کنیم، نمی‌دانستیم که هر کدام از ما واقعا داخل یک گردان و لشکر می‌افتیم.»
کد خبر: ۵۵۷۷۱۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۲۰

استاد شهید «محمدرضا خسروی» نقل می‌کند: «محمدرضا دوازده ریال را پیش رویم گذاشت و گفت: حاجی! اینا رو زیر کیسه قند پیدا کردم! دیگر به او اطمینان کامل داشتم.»
کد خبر: ۵۵۷۷۰۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۲۰

خاطره‌‌ای از شهید «مریم جلالی»
فرزند شهید تعریف می‌کند: «شهید گفت همین جا وصیت می‌کنم که پس از مرگ من بچه‌ها را به کسی ندهید، خودتان آن‌ها را بزرگ کنید و برایشان مادری کنید»
کد خبر: ۵۵۷۶۹۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۲۰

خاطره‌‌ای از شهید «علی رنجبری»
پدر شهید تعریف می‌کند: «می‌خواست به جبهه برود، مادرش گفت هنوز برایت زود است که به جبهه بروی، انشاالله وقتش که شد برو ولی علی مصمم بود.»
کد خبر: ۵۵۷۶۹۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۱۹