شهدای مدافع حرم استان زنجان همچنانکه در جبهه های حق علیه باطل در هشت سال دوران دفاع مقدس جنگیدند در جبهه مقاومت نیز حضور یافته و جان خود را تقدیم کردند.
کد خبر: ۴۶۸۷۰۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۰۹
مادر شهید "شهریاری" با اشاره به اینکه مجید از همان ابتدا شخصیت موفقی در تحصیل و کارش بود، اما هیچوقت برایش اهمیتی نداشت و حتی انتظار تشویق هم بابت موفقیتهایش نداشت، گفت: زمانی که در مقطع دکتری قبول شده بود به هیچ یک از اعضای خانواده این موضوع را اطلاع نداده بود.
کد خبر: ۴۶۸۷۰۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۰۹
خاطراتی از فرماندهان شهید استان زنجان(22)
مادرش از حضور مستمر او در جبهه اظهار نگرانى مى كرد و "عبدالحسين" تا او را راضى نمى كرد راهى جبهه نمى شد و به شوخى مى گفت: "من بالاخره خواهم آمد يا عمودى يا افقى".
کد خبر: ۴۶۸۷۰۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۱۰
خاطراتی از فرماندهان شهید استان زنجان(21)
شهید "ناصر شهبازی" در يكى از روزهاى حضور در جبهه جنگ جنازه يكى از نيروهاى خودى را در بالاى تپه اى مشاهده كرد، تپه اى كه با حضور سربازان عراقى امكان نزديك شدن به آن وجود نداشت. ناصر تصميم مى گيرد به تنهايى اقدام كند. در نزديكى صبح هنگامى كه همراه جنازه بر مى گردد به يكى از همرزمانش مى گويد: "حالا مى توانم راحت بخوابم."
کد خبر: ۴۶۸۶۹۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۰۹
جانباز یارقلی میگوید: مادرم خيلي مُصر بود تا براي آخرين بار چهرهي فرزند شهيدش را ببيند و با او وداع كند. مجبور شديم به مادر بگوييم كه جنازه سر ندارد و نميتواند طاقت ديدن آنرا داشته باشد.
کد خبر: ۴۶۸۳۵۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۰۳
خاطراتی از فرماندهان شهید استان زنجان(20)
همسر شهید "روحاله شکوری" میگوید: بعد از ازدواج مشكلات او دو برابر شد ولى با وجود سمت هاى مهمى كه داشت هرگز از امكانات سپاه استفاده نمى كرد.
کد خبر: ۴۶۸۳۴۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۰۴
خاطراتی از فرماندهان شهید استان زنجان(19)
زمانى كه پيشنهاد ساختن راه روستای ینگجه مطرح شد گروهى به دليل مسائل مالى با آن مخالفت كردند. اما شهید "رضا زلفخانی" اولين قدم را برداشت و حلقه ازدواج خود را براى شروع كار تقديم كرد.
کد خبر: ۴۶۸۳۱۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۰۳
خاطراتی از فرماندهان شهید استان زنجان(18)
شهید "مجتبی رهبری" سهميه غذاى خود را به ديگر رزمندگان مى داد و غذايى كه در ته قابلمه باقى مى ماند استفاده مى كرد؛ حتى در مواردى كه مشاهده مى كرد رزمنده اى در پست نگهبانى خوابيده است بجايش نگهبانى مى داد.
کد خبر: ۴۶۸۱۸۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۰۲
خاطراتی از فرماندهان شهید استان زنجان(17)
مادر شهید "میرزاعلی رستمخانی" مى گويد: "بارها با كُت از خانه بيرون مى رفت و بدون كت برمى گشت ما مى فهميديم كه به فرد مستمندى كمك كرده است.
کد خبر: ۴۶۸۱۷۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۰۱
خاطراتی از فرماندهان شهید استان زنجان(16)
شهید "غلامرضا رجبی گوندره" بنابر سفارش برادر شهيدش، جاى او را پر كرد و نگذاشت سنگرش خالى بماند.
کد خبر: ۴۶۸۱۶۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۳۰
خاطراتی از فرماندهان شهید استان زنجان(15)
فعاليتهاى شهید "اسداله حیدری" به حدى رسيده بود كه موجب نگرانى برادر بزرگترش شده بود، مادرش مى گويد: "برادرش يك روز به من گفت: به اسد بگوييد چنين نكند، مى آيند و او را مى گيرند". اسداله هم در جواب گفته بود ما براى كشته شدن آماده ايم."
کد خبر: ۴۶۸۱۶۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۹
خاطراتی از فرماندهان شهید استان زنجان(14)
پسر عموی شهید "اميرحسين جهانشاهی" می گوید: قبل از عمليات مى خواستيم به همراه اميرحسين و برادرم اسفنديار روى پل كارون در اهواز عكس بيندازيم. گفت ما سه تا پسرعمو هستيم و از ما سه نفر يك نفر برنمى گردد و آن يك نفر من هستم؛ صبر كنيد من به حمام بروم بعد بيايم و عكس بيندازيم؛ هر چه گفتيم 170 نفر نيرو منتظر ما هستند قبول نكرد و با اصرار منتظر شديم تا برگردد.
کد خبر: ۴۶۸۰۷۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۸
خاطراتی از فرماندهان شهید استان زنجان(13)
همسر شهید "کمال الدین جان نثار" میگوید: روز 13 آبان 1357 بود كه آماده شده بودم به دانشگاه تهران جهت شركت در تجمع دانشجويان بروم. در همين حال حاج كمال به منزل آمدند و پرسيدند كجا مى روى؟ گفتم كه اگر شما اجازه بدهيد قصد دارم به تظاهرات جلوى دانشگاه تهران بروم،ايشان گفت: حالا با هم مى رويم.
کد خبر: ۴۶۸۰۷۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۷
خاطراتی از فرماندهان شهید استان زنجان(12)
یکی از همرزمان شهید مهدی پیر محمدی میگوید: ناگهان مهدى به زمين افتاد. با خود گفتم شايد براى استتار از اثرات سلاح شليك شده به زمين افتاده است، ولى وقتى نزديكتر شدم، ديدم به مهدى گلوله اصابت كرده است. مرتب به من مى گفت مرا بگذار و دنبال كارت برو.
کد خبر: ۴۶۶۹۶۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۱۰
خاطراتی از فرماندهان شهید استان زنجان(11)
وقتى والدين شهید "ابوالفضل پاک داد" از عزيمت او به جبهه اظهار ناراحتى مى كردند در پاسخ مى گفت: "پدرم، مادرم، جبهه، سفره شهادتى است كه به واسطه امام گسترده شده و صاحب احسان خداست، به بازار خدا مى روم، خريدارم خداست، چرا نروم؟"
کد خبر: ۴۶۶۹۶۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۱۰
خاطراتی از فرماندهان شهید استان زنجان(10)
شهید "قامت بیات" اغلب اوقات خود را در سپاه مى گذرانيد و بقيه وقت خود را مطالعه مى كرد. مادرش مى گويد: "اغلب تا نيمه شب مى ماند و كتاب مى خواند."
کد خبر: ۴۶۶۹۵۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۰۹
خاطراتی از فرماندهان شهید استان زنجان(9)
شهید "عبداله بسطاميان" از بى وفايى و عهدشكنى متنفر بود و اگر به كسى وعدهاى مى داد، حتماً آن را انجام مى داد.
کد خبر: ۴۶۶۹۵۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۰۹
خاطراتی از فرماندهان شهید استان زنجان(8)
نادر فضل اللهى، يكى از همرزمان شهید "حسن باقری" میگوید: در پادگان دو كوهه، قبل از عمليات والفجر مقدماتى، در يكى از شبها به هنگام صرف شام كه غذاى گرم آماده شده بود، او در تاريكى شب به كنارى رفت و نان خشك و خميرهاى نان خشكيده را مى خورد و در پاسخ دوستش كه پرسيد: "چرا پيش بچه ها نمى آيى همه منتظر تو هستند؟" گفت: "همين نان خشك برايم بس است".
کد خبر: ۴۶۶۴۹۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۳۰
خاطراتی از فرماندهان شهید استان زنجان(7)
همرزم شهید "اباصلت باقری" گفت: در مسير حركت به سوى محل ماموريت گفتم: حال كه غذا نخوردى، آب ميوه بخور؛ در پاسخ گفت: "مى شود هم تشنه و هم گرسنه به لقاى حق برسم؟" در اين زمان با تمام وجود حس مى كردم كه باقرى شهيد خواهد شد.
کد خبر: ۴۶۶۳۹۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۲۹
خاطراتی از فرماندهان شهید استان زنجان(6)
همرزمان شهید "ناصر اشتری" نقل مى كنند: زمانى كه ايشان مجروح شده بود براى عيادتش به بيمارستان رفتيم وقتى فهميد با ماشين سپاه آمده ايم به شدت ناراحت شد و ما را مورد عتاب قرار داد.
کد خبر: ۴۶۶۳۸۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۲۹