خاطره شهيد داراب حسينی «1»
خانواده شهيد «داراب حسينی» در خاطره‌ای روایت می‌کنند: «داراب جوانی با ايمان، صبور و مهربان بود و اصلاً با کسی بد رفتاری نمی‌کرد. شب‌های جمعه که می‌شد به روستای قاضيان می‌رفت و در مسجد شروع به خواندن دعا می‌کرد و...» خاطره اول این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.

صوت دل‌نشین داراب طنین‌انداز روستای قاضیان بود

به گزارش نوید شاهد فارس،  شهيد «داراب حسينی» یکم شهریور سال 1347 در روستای قاضیان شهرستان صفاشهر دیده به جهان گشود. در هفت سالگی به مدرسه روستا رفت و دوره ابتدایی را با موفقیت پشت سر گذاشت. تحصيلات راهنمايی را در خرم‌بید گذراند. دوره دبيرستان را در شهرستان آباده در رشته تجربی آغاز کرد. او ممتاز مدرسه بود. با شروع جنگ تحمیلی عازم جبهه شد و سرانجام در غروب 25 خرداد سال 1364 در آبادان به شهادت رسيد. پیکر پاکش در قاضیان خرمبید به خاک سپرده شد.

متن خاطره «1»:

صوت دل‌نشین داراب طنین‌انداز روستای قاضیان

خانواده شهید حسینی در خاطره‌ای روایت می‌کنند: «داراب جوانی با ايمان، صبور و مهربان بود و اصلاً با کسی بد رفتاری نمی‌کرد. شب‌های جمعه که می‌شد به روستای قاضيان می‌رفت و در مسجد شروع به خواندن دعا می‌کرد. نوجوانان و جوانان با شنيدن صدای دلنشين او راهی مسجد می‌شدند و با يکديگر همخوانی می‌کردند. او با این کار به صورت غیرمستقیم بچه‌ها را به مجالس اهل بیت دعوت می‌کرد.

احساس مسئولیت

داراب دوران تحصيلی خوبی داشت و نمرات عالی کسب می‌کرد. یاد دارم زمانی که می‌خواست درس بخواند و خانه شلوغ بود. برای تمرکز حواس به باغ سیبی که نزدیک گلزار شهدا بود می رفت. یکبار پرسیدم که چرا در خانه نمی‌مانی به بچه‌ها می‌گویم که صدا ندهند. گفت: نه نمی‌خواهم موجب دل شکستن بچه‌ها بشوم.

سال دوم متوسطه ترک تحصیل کرد. به محض اینکه عوامل مدرسه متوجه شدند، پدر را به مدرسه خواندند و از او درخواست کردند که داراب را به مدرسه بفرستیم اما از آنجایی که پدر از راه کشاورزی امرار معاش می‌کرد و داراب هم که نمی‌توانست رنج و زحمت فراوان پدر را ببيند به خاطر احساس نياز و کمک به پدر درس را در دوم متوسطه رها کرد و مشغول به کار شد.

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده