خاطرات شهدا - صفحه 12

navideshahed.com

برچسب ها - خاطرات شهدا
برگی از خاطرات شهدای انقلاب؛
«به طوری که از مراجع و محافل مختلف کسب خبر گردیده است اجرای حکم اعدام و تیرباران نمودن طیب برای عامه مردم و خصوصاً اهالی جنوب شهر که نامبرده در میان آنان وجهه‌ای داشته است کاملاً غیرمنتظره و خلاف امیدواری آنان به عفو بوده است ...» ادامه این خاطره از شهید «طیب حاج‌رضایی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۸۵۳۰۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۰

خاطره خودنوشت شهید رستمی «3»
شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: « فردای آن روز من به سمت تپه حرکت کردم و البته شب را پيش اسلحه‌دار و انبار گروهان در پائين خوابيدم و آنها با تواضع خاصی از من پذيرايی کردند چون صبح فردا خودرو بالا نمی‌رفت، قرار بود سربازان از جيره عملياتی يا جنگی استفاده کنند و من پياده به سمت پايگاه راه افتادم...» متن کامل خاطره سوم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۵۲۹۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۰

قسمت نخست خاطرات شهید «علیرضا مومنی»
مادر شهید «علیرضا مومنی» نقل می‌کند: «علیرضا بدون ذره‌ای ناراحتی به دوستش گفت: به نظر تو بدون اجازه مادرم می‌تونم همراهت بیام سبزوار؟ او هم خندید و گفت: بدون اجازه پدر و مادر حتی بهشت هم نمی‌شه رفت تا چه رسد به سبزوار؟»
کد خبر: ۵۸۵۲۴۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۰۸

خاطرات مربوط به شهید «اکبر فتح‌الهی» به‌نقل از مادر شهید؛
مادر شهید «اکبر فتح الهی» می گوید: پسرم خیلی مهربان، خوش رفتار و خوش برخورد بود و چون شغل پدرش نظامی بود بیشتر اوقات کودکی خود را در کوهستان‌ها در بین مردم تهیدست گذرانده بود و به آنها کمک میکرد.
کد خبر: ۵۸۵۱۴۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۰۹

زندگینامه شهید «عبدالوهاب فتح الهی»؛
شهید «عبدالوهاب فتح الهی» در خط مقدم تک تیرانداز بود. بیست و هفتم مرداد ماه 1364 در منطقه چنگوله در عملیات عاشورای 2 جاویدالاثر شد و دین خودش را به اسلام و مملکت ادا کرد.
کد خبر: ۵۸۵۱۲۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۰۸

خاطرات شهید «عبدالرحمن فتح الهی»؛
شهید «عبدالرحمن فتح‌الهی» از شهدای معلم استان لرستان است که وقتی مادرش به او گفت به جبهه نرو او در جواب کتابی از شهید دستغیب را به مادرش نشان داد و گفت: «مادر او دعا می‌کند شهید و تکه‌تکه شود...» در ادامه بخشی از زندگینامه و خاطرات این شهید والامقام را از زبان خانواده اش در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۵۱۲۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۰۷

برگی از خاطرات شهید «مهدی شالباف»؛
«شبی نگهبان بودم و ساعت یک بعد از نیمه‌شب گذشته بود، شالباف پیشم آمد و گفت برو جای من بخواب گفتم نه من نگهبان هستم و نمی‌توانم بروم. گفت برو من به جای تو نگهبانی می‌دهم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «مهدی شالباف» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۸۴۸۲۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۰۲

روایتی خواندنی از همسر شهید «بهروز گراوندی»
در دل حملات شدید هوایی و بمباران‌های مداوم، «پروانه بهشتی» هیچ‌گاه از جستجوی همسر شهیدش «بهروز گراوندی» دست نکشید. جمله‌ی پر اضطراب «من عزیزم اینجاست»، تنها یادگار لحظه‌ای بود که در خیابان‌های پر از خاک و ویرانی، برای پیدا کردن همسرش صدا می‌زد. در این روایت از زبان پروانه، ما با زن و مادری مواجه می‌شویم که در میان آوارهای جنگ و بی‌خبری از سرنوشت همسرش، تنها به عشق و امید به بازگشت او دل بسته بود.
کد خبر: ۵۸۴۷۹۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۰۱

پدر شهید میرهاشم اصل حسینی اسگندانی:
پدر بزرگوار شهید «میرهاشم اصل حسینی اسگندانی»، در دیدار و گفت‌وگویی با نوید شاهد که به مناسبت روز پدر انجام شد، گفت: «راضی به رفتن پسرم به جبهه نبودم، ولی بعد از شنیدن حرف‌های او خودم رهسپارش کردم.»
کد خبر: ۵۸۴۶۲۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۲۹

تاریخ شفاهی والدین شهدا
در این کلیپ پدر شهید «گل‌ابراهیم پارسا» می‌گوید: «فرزندم در وصیت‌نامه‌اش می‌نویسد: ای نسل جوان بی‌تفاوت نباشید، علی‌اکبر حسین(ع) برای هدفش به شهادت رسید.»
کد خبر: ۵۸۴۴۸۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۲۶

آذرماه ۱۳۶۵ سیل سراسر استان بوشهر را فراگرفت و روستای دشتی به مانند قایقی روی دریای متلاطم بود. تعدادی از بچه‌ها ناخواسته از اعزام جا مانند، اما فرمانده پایگاه و تعدادی از بسیجیان تصمیم به برگشت نداشتندو سرانجام به جبهه اعزام‌شدند...» در ادامه خبر متن این خاطراه را بخوانید.
کد خبر: ۵۸۳۹۹۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۱۸

برگی از خاطرات؛
«علی معتقد بود به این‌هایی که نه در انقلاب نقش داشته‌اند و نه برای تداوم و نگهداری آن کاری انجام می‌دهند و بعضاً هم با اصل اسلام و دین مشکل داشته و علیه آن تبلیغ می‌کنند، نباید اجازه جوسازی و تبلیغ علیه انقلاب و اسلام را داد ...» ادامه این خاطره از شهید «علی میوه‌‏چین» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۸۳۹۰۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۱۸

«بچه‌های اردوگاه همیشه مشکلات و مسایل شرعی خود را با حاج‌آقا در میان می‌گذاشتند حتی مسایل خانوادگی و مشکلاتی که توسط نامه از خانواده‌ها به آن‌ها منتقل می‌شد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات سید آزادگان، شهید «حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۸۳۹۰۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۰۱

برگی از خاطرات؛
« در تابستان هم که درس و مدرسه تعطیل می‌شد، خود را با انجام کارهای آزاد مشغول می‌کرد تا از این طریق بتواند به قول خودش پول حلال برای رفع نیازمندی‌هایش کسب کند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «محمد انصاریان» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۸۳۸۴۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۱۷

تواضع و فداکاری حاج قاسم سلیمانی
در میان روایت‌های بی‌شماری از زندگی سردار سپهبد قاسم سلیمانی، همواره ویژگی‌هایی چون تواضع، فداکاری و ارتباط عمیق با خداوند به چشم می‌خورد. از بوسیدن دست رزمنده‌ای که برای دست‌بوسی پیش او آمده بود، تا خدمت بی‌وقفه به جانبازان و برگزاری نماز شب‌های پر از ناله و اشک در دل شب، حاج قاسم همواره نشان داد که چگونه می‌توان به‌طور همزمان در میدان نبرد و در نزد خداوند، جهاد کرد.
کد خبر: ۵۸۳۸۱۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۱۶

در قسمتی از کتاب «پرواز تا بی‌نهایت» که مجموعه یکصد و ۴۷ خاطره کوتاه و جذاب به همراه وصیت‌نامه و عکس از سرلشگر خلبان شهید «عباس بابایی» است، می‌خوانید: «شهید بابایی، هنگام خداحافظی، به من، که در آن زمان مسئولیت پشتیبانی پایگاه را به عهده داشتم، سفارش کردند که از وضع کارگران غافل نباشم ...»
کد خبر: ۵۸۳۷۷۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۱۶

سه روایت از مادر و همرزم شهید «محسن کرموند» را در ادامه می خوانید.
کد خبر: ۵۸۳۵۶۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۱۴

خاطره شهید «محمد کرم دکامی» به نقل از برادر شهید؛
سال 64 پدرم برای انجام حج واجب اعزام شد و برادرم نیز همزمان برای شرکت در عملیات عاشورای 2 اعزام شد که در همین عملیات و در زمانی که پدرم در سفر حج بود به شهادت رسید و مفقودالاثر شد.
کد خبر: ۵۸۳۲۱۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۱۱

کلیپی از تصاویر شهید «روح اله سپهوند» تهیه شده که در ادامه می بینید.
کد خبر: ۵۸۳۱۶۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۰۹

همسر شهید «قدرت بابا»:
«حال عجیبی داشتم، آرام و قرار نداشتم و مدام در حال گریه کردن بودم. دو روز دلم آشوب بود، حس غریبی داشتم تا اینکه خبر شهادت همسرم را به من دادند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «قدرت بابا» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۸۳۱۴۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۰۹